امام صادق
امام صادق علیه السلام و چیستى تشیع
لقب رئیس مذهب شیعه* بدین جهت براى امام ششم شیعیان شهرت یافت که معارف شیعى در دوران ایشان و در سایه تعالیم حضرتش، فرصت انتشار یافت. براى آشکار شدن اهمیت این مجال تاریخى، اشارهاى کوتاه به فشارهاى اجتماعى و سیاسى وارد بر امامان پیش از حضرت صادق علیهالسلام لازم است.
این فشارها گرچه در ابتدا، به عنوان سیاستى راهبردى، از سوى دستگاههاى حاکمه تعقیب مىشد، اما جو اثرپذیر مسلمانان که به راحتى تحت تاثیر تبلیغات قرار مىگرفت بر تنگناها مىافزود و البته مصلحت جویىها و عافیت طلبىها نیز مزید بر علت مىشد.
در میان ائمه علیهم السلام، امیرالمومنین على علیه السلام به جهت سوابق بى نظیر و توصیههاى مکرر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم موقعیت ویژهاى داشت که لازمه طبیعى آن مورد توجه قرار گرفتن ایشان از سوى مسلمانان بود، اما چنین نشد. بحث بر دور داشته شدن آن حضرت از خلافت نیست بلکه حتى در حوزههاى فکرى و عقیدتى نیز زمینه ظهور جدى در اختیار ایشان نبود. کدام یک از خطبههاى مفصل و مهم نهج البلاغه، در دوران بیست و پنج ساله خانه نشینى امام ادا شده است؟
مردم حتى در دوران حکومت حضرت على علیه السلام نیز تبعیت و انقیاد جدى نسبت به ایشان نداشتند، چه در امور دینى و چه در امور حکومتى. تفصیل این سخن فرصتى دیگر مى طلبد. وقتى عرصه بر على بن ابى طالب چنین تنگ باشد، وضعیت امامان بعدى معلوم خواهد بود، زمانى که با روى کار آمدن بنىامیه و فاصله گرفتن نسلها از صدر اسلام هر چه مىگذرد، کار بر ائمه (علیهم السلام) سختتر مىشود.
در اواخر دوران امامت حضرت باقر علیه السلام همزمان با ضعف مفرط بنىامیه، فشارها بر آن حضرت کاهش یافت و شرایط اجازه تشکیل حلقههاى درس و بیان حقایق دین و شریعت را به آن جناب مىداد، همچنان که آمد و شد اصحاب نزدیک امام نیز مقدورتر مىگشت. این میراث به امام صادق علیهالسلام نیز رسید و از آغاز دوران امامت ایشان تا پایان عمر بنى امیه، یعنى سال 132ادامه داشت.
در رجال شیخ طوسى، نام 3223 نفر به عنوان اصحاب امام صادق علیه السلام برده شده است. از حسن بن على وشاء یکى از اصحاب امام رضا علیه السلام نقل شده که گفت: در مسجد کوفه نهصد نفر را دیدم که از جعفر بن محمد (علیهماالسلام) حدیث نقل مىکردند. (1)
البته چنین ارقامى بدان معنا نیست که همه این افراد، به یک میزان مورد وثوق امام قرار داشتند، لذا آن حضرت نسبت به عده محدودترى از اصحاب خود، توثیقها و تجلیلهاى ویژه نموده و به برخى اجازه مىدادند تا در مباحث مختلف وارد میدان شوند و به بحث و حتى مناظره بپردازند.
در رجال کشى نقل شده که مردى شامى در مجلس امام وارد شد و عرض کرد: شنیدهام که براى هر سئوال پاسخى دارید، پس آمدهام که با شما مناظره کنم. امام فرمود: در چه موضوعى بحث دارى؟ گفت: در قرآن. امام به حمران بن أعین فرمود: پاسخ این مرد را بده. مرد شامى خطاب به امام گفت: من مىخواهم با خود شما بحث کنم. حضرت فرمود: اگر بر حمران چیره شدى، بر من غلبه یافتهاى. سپس در آن جلسه زراره بن أعین در فقه با مرد شامى مناظره کرد، هشام بن سالم در توحید و هشام بن حکم در امامت و مومن طاق نیز در پارهاى امور اعتقادى. (2)
مردم حتى در دوران حکومت حضرت على علیه السلام نیز تبعیت و انقیاد جدى نسبت به ایشان نداشتند، چه در امور دینى و چه در امور حکومتى. تفصیل این سخن فرصتى دیگر مى طلبد. وقتى عرصه بر على بن ابى طالب چنین تنگ باشد، وضعیت امامان بعدى معلوم خواهد بود، زمانى که با روى کار آمدن بنىامیه و فاصله گرفتن نسلها از صدر اسلام هر چه مىگذرد، کار بر ائمه (علیهم السلام) سختتر مىشود.
پس از این مقدمه، به موضوع اصلى مورد نظر در این مقال مىپردازیم و آن را با سئوالى آغاز مىکنیم: آیا امام صادق علیه السلام با توجه به فرصت ویژه و بىسابقهاى که پس از گذشت بیش از یک قرن از تاریخ تشیع براى ایشان حاصل شد، در مورد معنا و مفهوم تشیع و چیستى آن، مطالبى فرموده یا خیر؟ پاسخ یقیناً مثبت خواهد بود. مگر ممکن است امام در موضوعات فقهى، چنان فرمایشهاى متعدد و تعالیم فراوانى بیان کرده باشند که متون فقهى ما به طور عمده بر محور سخنان آن حضرت (و پدر گرامىشان) قرار یافته، آنگاه در باب مسائل عقیدتى که پایه و اساس دیانت است، مطالبى قابل توجه و مبنایى نفرموده باشند؟
طبیعتاً همان گونه که در فقه، نقلیات کمترى از چهار امام اول حتى امیرالمومنین (علیه السلام) در مقایسه با امامان پنجم و ششم وجود دارد، در اعتقادات نیز مطالب نقل شده از آن دو امام، به ویژه امام صادق علیه السلام به مراتب بیشتر است، لذا نمىتوان در ارائه تعریف از تشیع سخنان امام ششم را لحاظ ننمود. امامان یک سلسله متصل به رسول خدایند که سخنشان یکى است و مرام واحدى را معرفى و ترویج مىکنند. چنان که از امام صادق علیه السلام نقل است: «سخن من، سخن پدرم و کلام پدرم، کلام جد من است و آن کلام حسین و ... سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که سخن خداى متعال است.» (3) اما بى توجهى به شرایط ویژه و سخت زمانى امامان در القا و بیان این مرام و منظومه اعتقادى، خبط بزرگى است.
شاگردان امام صادق علیه السلام از سخنان و تعالیم ایشان مکتوباتى را تالیف کردند که اصول نامیده مىشود و به تعبیر میرداماد «حدود چهارهزار شاگرد در محضر امام صادق علیه السلام بودند که کتب و تالیفاتشان فراوان بوده اما تعدادى که اعتبار آنها مقبول قرار گرفت و مورد اعتماد واقع شد، اصول چهارصدگانه نامیده شده است.» (4) در مورد اعتبار این مجموعههاى روایى، دانشمندان علم حدیث سخنان فراوان گفتهاند. میراث حدیثى امام صادق علیه السلام در فاصله زمانى پس از ایشان تا حدود دو قرن بعد که تالیف کتب جامع روایى آغاز شد، از سوى امامان بعدى نیز تقویت شد و البته طبعاً این میراث در معرض آفات خاص خود نیز قرار داشت. سخن در این است که آیا هیچ اثر و ثمرى از آموزههاى آن امام بزرگ، در تعریف تشیع و بیان چارچوبهاى آن به ما نرسیده است؟ آیا روشنفکران ما مىتوانند بىنیاز از این مجموعه به ارائه مفهوم تشیع اقدام کنند؟
هر قدر هم که کسى در میزان اعتبار میراث حدیثى شیعه تردید و یا حتى غلو کند، امکان نادیده گرفتن و ناچیز انگاشتن آن مبانى علمى را ندارد.
یکى از برخوردهاى غیرعلمى - در ظاهر علمى - و تا حدى عوام گرایانه با حدیث را مثال مىآوریم. اگر شخصى موجه و موثق و کاملاً مورد اعتماد، حادثه یا مطلبى را براى شما، از قول شخص ثالثى نقل کند و بر صحت نقل تاکید نماید، چه بسا شما بدون آن که شخص ثالث را بشناسید، به واسطه اعتماد به ناقل مستقیم که با او مواجه بودهاید و تکیه بر این که او به هر کسى اعتماد نمىکند مطلب را بپذیرید. در این حالت شما مطلب مورد نظر را با دو واسطه - راوى - دریافت کردهاید که واسطه اول برایتان مجهول و واسطه دوم برایتان کاملاً مورد اعتماد است اما به قرینه تاکید واسطه دوم و شناخت و اعتمادتان به وى، به نقل اعتماد مىورزید. بنابراین اگر گفته شود که هر حدیثى به صرف مجهول بودن یک راوى آن، محکوم به بطلان است، بدون آن که قرائن موجود ملاحظه شود، حکمى علمى نشده است. این تنها یک نمونه و مثال بود.
از تاریخ حدیث شیعه به روشنى فهمیده مىشود که بسیارى از اصول چهارصدگانه - که ذکرش گذشت - به دست صاحبان کتب اربعه - به ویژه جناب کلینى صاحب کتاب کافى رسیده است. لذا آنان قرائنى افزون بر صحت سند حدیث در اختیار داشتهاند. از آنجا که این بحث، مسئلهاى فنى در علم حدیث است ما به همین اشاره اکتفا مىکنیم به امید آن که طرح موضوعى در ذهن خوانندگان محترم باشد، زیرا خدشه نمودن بى امان در میراث حدیثى، یکى از آفات دین شناسىهاى امروزین جامعه ما است.
اما در ادامه بحث اصلى خود باز هم با خدشه کنندگان مماشات نموده و از احادیثى نمونه مىآوریم که از نوع صافىهاى سخت گیرانه گذشته و همه گزینشهاى گاه غیر علمى را پشت سر گذاشته اند، اما باز هم در صحنه ماندهاند. نمونهاى از این احادیث صحیح السند از اصول کافى، که از امام صادق علیهالسلام نقل گردیده، چنین است:
- باب وجوب طاعت/ حدیث 6: ما قومى هستیم که خداوند طاعتمان را واجب ساخته است.
- باب آن که ائمه (علیهم السلام) والیان امر الهى و گنجینه داران علم اویند/ حدیث 5: ما حجتهاى الهى بر بندگانش و گنجینهداران علم اوییم.
- باب نص خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بر ائمه (علیهم السلام)/ حدیث 102: از امام صادق (علیه السلام) در مورد آیه «اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولى الامر منکم» سئوال شد پس فرمود: این آیه در مورد على بن ابى طالب (علیهماالسلام) و حسن (علیه السلام) و حسین (علیهالسلام) نازل شد ... سپس در مورد على بن حسین (امام سجاد علیه السلام) و پس از ایشان در محمد بن على (امام باقر علیه السلام) استمرار یافت...
- باب غیبت/ حدیث10: اگر به شما خبر رسید که صاحب این امر (رسالت مهم الهى در گستردن دین و عدل در عالم) غایب شده است، این مسئله را انکار نکنید. از احادیثى که مضمون آنها قابل انکار نیست - و نمونههاى فوق گوشهاى از آنها است - به دست مىآید که انتصاب الهى امامان شیعه (که عصمت لازمه آن است) علم لدنى و الهى آنان و غیبت امام عصر (عج) از موارد غیرقابل حذف در تعریف تشیع است.
*لازم به ذکر است که نسبت دادن عنوان رئیس مذهب شیعه به امام صادق علیه السلام به این مفهوم است که ایشان به علت شرایط مساعد و مناسب عصر خویش احیاگر مذهب تشیع شدند و اطلاق رییس مذهب شیعه به ایشان به این معنا می باشد . بعضی از افراد تعمداً و عدهای هم از روی جهل این کلام را نادرست برداشت میکنند. علت اشتباه و نادرست بودن برداشت آن ها این است که اولا دین و مذهب صاحبی دارد و آن خداوند تبارک و تعالی میباشد و دین مبین اسلام توسط پیامبر نور و رحمت حضرت ختمی مرتبت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم برای هدایت بشر از جانب خداوند آورده شده است تا ما با تبعیت از آن به سعادت و کمال در این دنیا و هم در آخرت برسیم . و ثانیا این که عدهای با بیان مکرر این که امام صادق علیه السلام موسس و رئیس مذهب شیعه هست میخواهند این ذهنیت را در افراد ایجاد کنند که شیعه پیدایش و تاسیس آن به زمان امام صادق علیه السلام برمیگردد و یک فرقه منشعب شده از اسلام است و مذهب جعلی و غیر صحیحی است و اهل سنت چون قدمت بیشتری دارد، مذهب حقه است در حالی که اصل شیعه و تاسیس آن به زمان حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر میگردد لذا با این بیان که عرض شد نسبت رئیس مذهب شیعه و یا موسس آن را به امام صادق دادن (با این برداشت) کلامی غلط است که باید این نکته را به گوینده آن تذکر داد.
پینوشتها:
1- رجال نجاشى/ شماره 80.
2- بحارالانوار، ج 47/ص 407.
3- کافى، ج 1/ص 53.
4- الذریعه،ج 2/ ص130 .
منبع:
روزنامه شرق، جواد محدثی .
ادامه مطلب