سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امام جعفر صادق(ع)که بود؟

امام جعفر صادق علیه السلام که بود؟

امام صادق

 

نام شریفش جعفر، کنیه اش ابوعبدالله و ابواسماعیل و لقبهایش فاضل، قائم، طاهر، کافل، منجی و مشهورترین آنها صادق بود. در روز جمعه هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری قمری هنگام طلوع فجر درمدینه چشم به جهان گشود و در بیست و پنجم شوال سال 148 هجری قمری در سن شصت و پنج سالگی در مدینه چشم از جهان فرو بست و در کنار پدر و جد خود، امام باقر و امام سجاد (علیهما السلام) و عموی جدش امام حسن مجتبی (علیه السلام) در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. پدرش 26ساله بود که او زاده شد. دوازده سال از عمر شریفش را در کنار جدش امام سجاد (علیه السلام) و نوزده سال را در کنار پدرش امام باقر (علیه السلام) گذراند.

مدت امامت آن امام همام 34 سال بود که حدود هجده سال آن (132-114ه ) همزمان با حکومت امویان بود و شانزده سال آن (148-132 ه ) همزمان با حکومت عباسیان.

 

بندگی شایسته

امام صادق (علیه السلام) از اعاظم عباد و اکابر زهاد بود. از سه حال خارج نبود: یا روزه داشت، یا نماز می خواند و یا ذکر می گفت. چون روزه می گرفت بوی خوش به کار می برد و بعد از ماه رمضان بی درنگ زکات فطره روزه خود، خانواده و خدمتکارانش را می پرداخت.

شبهای قدر را اگرچه مریض بود تا صبح در مسجد به نیایش و عبادت می گذراند. چون نیمه شب برای خواندن نماز شب بر می خاست با صدای بلند ذکر می گفت و دعا می خواند تا اهل خانه بشنوند و هرکس بخواهد برای عبادت برخیزد. هنگامی که ماموران حکومت برای دستگیری وی شبانه از دیوار منزلش وارد می شدند، او را درحال راز و نیاز یافتند. آن حضرت ذکر رکوع وسجود را بسیار تکرار می کرد.

امام صادق (علیه السلام) خداوند را همه جا حاضر و او را بر اعمال خودناظر می دانست. از این رو به هنگام نیایش مجذوب خداوند می شد. مالک بن انس می گوید: «با امام صادق (که بر او درود خدا باد) حج گزاردم، به هنگام تلبیه هرچه می کوشید تا لبیک بگوید، صدایش درگلو می ماند و چنان حالتی به او دست می داد که نزدیک بود ازمرکبش به زیر افتد. گفتم: چاره ای نیست باید لبیک گفت. فرمود:

امام صادق (علیه السلام) از نسل علی (علیه السلام) بود و در شجاعت بی نظیر. او شجاعت و پایداری را از پدران خود به ارث برده بود. در مقابل زورمندان و امیران از گفتن حق پروا نداشت. روزی منصور، خلیفه عباسی، از مگسی درمانده شد و از وی پرسید: چرا خداوند مگس را آفرید؟ امام (علیه السلام) پاسخ داد: تا جباران را خوار کند

چگونه جرات کنم لبیک بگویم، می ترسم خداوند بگوید: «نه لبیک » چون زبان به لبیک می گشود، آن قدر آن را تکرار می کرد که نفسش بند می آمد. قرآن را بسیار بزرگ می داشت و آن را در چهارده بخش قرائت می فرمود.

 

شجاعت بی نظیر

امام صادق (علیه السلام) از نسل علی (علیه السلام) بود و در شجاعت بی نظیر. او شجاعت و پایداری را از پدران خود به ارث برده بود. در مقابل زورمندان و امیران از گفتن حق پروا نداشت. روزی منصور، خلیفه عباسی، از مگسی درمانده شد و از وی پرسید: چرا خداوند مگس را آفرید؟ امام (علیه السلام) پاسخ داد: «تا جباران را خوار کند.»

وقتی «داوود بن علی، فرماندار مدینه، معلی بن خنیس را کشت، شمشیر برگرفته به کاخ امارت رفت; حقش را مطالبه کرد; و قاتل «معلی » را به قصاص کشت.

وقتی که فرماندار اموی مدینه در حضور بنی هاشم و در خطبه های نماز علی (علیه السلام) را دشنام داد و همه بنی هاشم سکوت کردند، امام (علیه السلام) چنان پاسخ کوبنده ای به او داد که فرماندار بی آنکه خطبه را تمام کند راه خانه پیش گرفت.

ماموران حکومت خانه اش را به آتش کشیدند،در میان شعله های آتش قدم می زد و می فرمود: «من فرزند ابراهیم خلیلم »

امام صادق

 

مهابت در عین گذشت

امام (علیه السلام) مهابتی خدادادی داشت، چهره اش نورانی بود و نگاهش نافذ. عبادت بسیار سبب شده بود ابهتش دلها را جذب کند. عظمت و مهابت وی چنان بود که ابو حنیفه بر منصور وارد شد و امام (علیه السلام) حضور داشت، به گفته خودش چنان تحت تاثیر هیبت امام (علیه السلام) قرار گرفت که مهابت منصور با آن همه خدم و حشم در برابر آن هیچ بود.

یکی از دانشمندان علم کلام، که بسیار بر خود می بالید و خود را برای مناظره با آن حضرت آماده کرده بود، چون چشمش به امام افتاد چنان تحت تاثیر قرار گرفت که حیران ماند و زبانش بند آمد.

امام با وجود شجاعت و مهابت و قوت قلبی که داشت، در برخورد با مردم و خدمتکارانش بسیار بردبار و با گذشت بود و بدی را با نیکی پاسخ می داد. روزی شخصی که، امام را نمی شناخت، او را به دزدی متهم کرد. امام (علیه السلام) وی را به خانه برد و هزار درهم به او داد. چون شخص شرمنده و عذرخواه بازگشت و درهمها را پس آورد، امام آن را نپذیرفت.

گاه حتی بیش از این گذشت نشان می داد، به نماز می ایستاد و برای بدکننده از خدا آمرزش می طلبید.

 

مولایی همجون بردگان

امام (علیه السلام)، با همه شرافت نسب و جلالت قدر و برتری دانشی که داشت، بسیار متواضع بود و در میان مردم چون یکی از آنان بود. به دست خویش خرما وزن می کرد. باغ خود را بیل می زد; آبیاری می کرد. چهارپا سوار می شد. و اجازه نمی داد حمام را برایش قرق کنند. چون بندگان بر زمین می نشست و غذا می خورد. و خود از میهمانانش پذیرایی می کرد. روزی برای دلجویی و دیدار به منزل یکی از بنی هاشم می رفت که کفشش پاره شد. کفش پاره را به دست گرفت و با یک پای برهنه تا مقصد رفت. یتیمان را نوازش و سرپرستی می کرد.

امام صادق (علیه السلام) از اعاظم عباد و اکابر زهاد بود. از سه حال خارج نبود: یا روزه داشت، یا نماز می خواند و یا ذکر می گفت. چون روزه می گرفت بوی خوش به کار می برد و بعد از ماه رمضان بی درنگ زکات فطره روزه خود، خانواده و خدمتکارانش را می پرداخت

رفتارش با دیگران، حتی خدمتکاران بسیار ملایم و مهربانانه بود. خوشرو و خوش رفتار بود و ملایمت و نرمی معیار رفتارش شمرده می شد. روزی غلامش، که در پی کاری رفته بود، دیر کرد. امام (علیه السلام) در پی اش گشت و وقتی پیدایش کرد خوابیده بود. نه تنها با او درشتی نکرد، بلکه کنارش نشست و او را باد زد تا بیدار شد. آنگاه به او فرمود: «تو را نشاید هم شب بخوابی هم روز، شب بخواب و روز کار کن.»

 

صبر ایّوب وار

امام صادق (علیه السلام) در برابر سختیها و مصیبتها بسیار پایدار بود. در برابر سختیهایی که حکومت برایش ایجاد می کرد و گاه حتی شبانه به منزلش می ریختند و به مرگ تهدیدش می کردند، استوار بود. او در غم از دست دادن فرزندان بسیار صبور بود. روزی با میهمانانش بر سر سفره بود که خبر در گذشت پسر بزرگش اسماعیل را آوردند. با آنکه اسماعیل را بسیار دوست داشت نه تنها بی تابی نکرد، بلکه با میهمانان نشست، لبخند زد، پیش میهمانان غذا گذاشت و آنها را به خوردن تشویق کرد و از روزهای دیگر بهتر غذا خورد. میهمانان از این که او را غمگین ندیدند تعجب کردند و سبب را پرسیدند. حضرت فرمود: «چرا چنین نباشم، راستگوترین راستگویان به من خبر داده است که من و شما خواهیم مرد.»

وقتی کودکش مریض شده بود، غمگین بود و چون کودک درگذشت، اندوه را به کناری نهاد و به جمع یاران پیوست. پرسیدند: «تا کودک بیمار بود، غمگین بودی و چون درگذشت، غم از چهره زدودی »؟ فرمود: «ماخاندانی هستیم که پیش از وقوع مصیبت اندوهگین می شویم و چون فرمان حق در رسد به قضا رضا می دهیم و تسلیم فرمان حق هستیم.

در فراق از دست دادن یاران و خویشاوندان اشک می ریخت، ولی پیوسته راست قامت بود. در شهادت عمویش «زید بن علی بن الحسین (علیهما السلام)» گریست. در گرفتاری، شکنجه ها و شهادت عموزادگانش گریست، ولی همچنان پایدار ایستاد.




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 91/6/22 ] [ 8:26 عصر ] [ هانیه ]

امام صادق (علیه السلام) و دانش پزشکى

امام صادق (علیه السلام) و دانش پزشکى

میثم سنگچارکى
مقدمه امام صادق (علیه السلام) و دانش پزشکى
بدون تردید، علوم حضرات معصومین علیهم السلام اکتسابى نیست وآن‏چه از ذهن شفاف و نورانى آن بزرگواران انعکاس مى‏یابد،اشعه‏هایى از انوار الهى است که از پیامبر خاتم(ص) تا معصوم‏چهاردهم(عج) نسلى بعد از نسل، به یادگار مانده و زمینیان رابهره‏مند ساخته است. اگر غیر از این بود، مى‏بایست علوم آن‏هامقطعى و زودگذر باشد و جز درعصر خویش کاربردى آن هم در همه‏زمینه‏ها، بدون کمترین تخلف نداشته باشد و در برخورد باشخصیت‏هاى علمى هم عصر خود و عالمان قرون بعد، منفعل گردد.
جستجوى مفصل این نکته را به عهده خوانندگان محترم گذاشته وتنها مناظره زیر را که به علم پزشکى امام صادق(ع) اشاره‏دارد. نقل به مضمون مى‏کنیم.
روزى امام صادق(ع) به مجلس منصور دوانیقى وارد شد. طبیب هندى‏کنار خلیفه نشسته بود. او کتابهایى که در موضوع «علم طب‏»نگاشته شده بود را براى خلیفه مى‏خواند تا ضمن سرگرم ساختن اوبر معلومات خلیفه بیفزاید.
امام صادق(ع) درگوشه‏ى مجلس نشست. بارانى از هیبت و ابهت ازچهره حضرت مى‏بارید.مدتى گذشت. هنگامى که طبیب از خواندن کتابهافارغ شد، نگاه‏اش به امام صادق(ع) دوخته شد. لحظاتى مشغول‏تماشاى سیماى حضرت شد. ابهت و صلابت امام تنش را لرزاند. نگاه‏اش‏را به سوى خلیفه برگرداند و با این سؤال سکوت را شکست:
این مرد کیست؟
او عالم آل محمد(ص) است.
آیا میل دارد از اندوخته‏هاى علمى من بهره‏مند گردد؟
نگاه خلیفه روى امام قرار گرفت. قبل از این که چیزى بگوید،امام لب به سخن گشود:
نه!
طبیب که از پاسخ امام شگفتش زده بود، پرسید:
چرا؟
چون بهتر از آنچه تو دارى، در اختیار دارم.
چه چیز در اختیار دارى؟
گرمى را با سردى معالجه مى‏کنم و سردى را با گرمى، رطوبت رابا خشکى درمان مى‏کنم و خشکى را با رطوبت و آنچه را که پیامبراسلام(ص) فرموده به کار مى‏بندم و نتیجه کار را به خداوند وامى‏گذارم.
سپس به سخن جدش رسول الله(ص) اشاره کرده، افزود: «معده خانه‏هربیمارى و پرهیز، سر هردرمان است.»
طبیب هندى براى این که سخنان امام را سبک جلوه دهد، پرسید:
مگر طب غیر از این‏ها است که گفتى؟!
امام فرمود:
گمان مى‏کنى من مثل تو این‏ها را از کتابهاى طبى آموخته‏ام؟!
حتما، غیر از این، راهى براى فراگیرى علم طب وجود ندارد.
نه، به خدا سوگند، جز از خداوند، از دیگرى نیاموخته‏ام. اکنون‏بگو کدام یک از من و تو در علم طب داناتریم؟
کار من طبابت است و حتما در طب از شما عالم‏ترم.
پس لطفا به سوالهایم پاسخ گویید.
بپرسید.
چرا سر آدمى یک پارچه نیست و از قطعات مختلف به وجود آمده‏است؟
نمى‏دانم.
چرا پیشانى مانند سر انسان از مو پوشیده نیست؟
نمى‏دانم.
چرا بر روى پیشانى خطوط مختلفى نقش بسته است؟
نمى‏دانم.
چرا ابروها در بالاى دیدگان انسان قرار گرفته است؟
نمى‏دانم.
چرا چشمهاى انسان به شکل لوزى ساخته شده است؟
نمى‏دانم.
چرا بینى میان دو چشم قرار گرفته است؟
نمى‏دانم.
چرا سوراخهاى بینى در زیر آن خلق شده است؟
نمى‏دانم.
چرا لب فوقانى و سبیل در قسمت‏بالاى دهان آفریده شده است؟
نمى‏دانم.
چرا دندانهاى جلوى، تیز و دندانهاى آسیاب، پهن و دندانهاى‏انیاب (نیش)، دراز آفریده شده است؟
نمى‏دانم.
چرا کف دست و پا، مو ندارد؟
نمى‏دانم.
چرا مرد ریش دارد ولى زن فاقد ریش است؟
نمى‏دانم.
چرا ناخن و موهاى سر انسان روح ندارند؟
نمى‏دانم.
چرا قلب، صنوبرى شکل آفریده شده است؟
نمى‏دانم.
چرا ریه در دو قسمت آفریده شده و در جاى خود متحرک است؟
نمى‏دانم.
چرا کلیه‏ها مانند لوبیا خلق شده‏اند؟
نمى‏دانم.
چرا کاسه زانوها رو به جلو قرار دارد؟
نمى‏دانم.
چرا میان کف پا، گود است و با زمین تماس ندارد؟
نمى‏دانم.
اى طبیب هندى! ولى من به فضل خداوند، به حکمت و پاسخ این‏سوالها آگاه‏ام.
طبیب که چاره‏اى جز تسلیم شدن نداشت، گفت:
پاسخها را بگویید تا بهره‏مند گردم.
آن‏گاه امام(ع) به ترتیب به یکایک سوالهاى مطرح شده، چنین پاسخ‏گفتند:
به این جهت‏سر از قطعات مختلف تشکیل شده و شکافهایى برایش‏قرار داده شده است تا صداع (سردرد) آن را نیازارد.
خداوند مو را بالاى سر رویانده تا به وسیله آن روغن لازم به‏مغز برسد و بخار مغز از طریق موها خارج شود. همین طور، پوششى‏براى سرما و گرما باشد. ولى در پیشانى مو نیافریده تا چشم‏هامزاحمى نداشته باشند و بتوانند به راحتى نور بگیرند.
ابروها را بالاى چشم قرار داد تا به اندازه کافى به چشم‏ها نوربرسد و نیز از رسیدن نور زیاد جلوگیرى کند. چون زیادى نور، چشم‏را آزار داده و زمینه معیوب شدن آن را فراهم مى‏سازد.
چشم‏ها به شکل لوزى آفریده شده تا داروهایى که با سرمه‏استعمال مى‏شود، به آسانى وارد چشم شده، چرک و مرض به آسانى ازآن به وسیله اشک خارج شود.
به این جهت‏بینى را میان دو چشم قرار داده است که بینى نوررا به دو قسمت مساوى تقسیم مى‏کند تا نور به طور اعتدال به‏چشم‏ها برسد.
سوراخهاى بینى را در پایین آن آفریده تا چرک‏هاى انباشته شده‏در مغز از این سوراخها بیرون شده و بوهاى معطر که به وسیله هوامتصاعد مى‏گردد، از آن، بالا رود.
لب و سبیل را به این جهت روى دهان قرار داده است تا از ورودکثافات دماغ به داخل دهان جلوگیرى کند. و نیز مانع آلوده شدن‏خوراکى‏ها گردد.
دندانهاى جلو را تیزتر آفریده تا غذا را قطعه قطعه سازند.
دندانهاى آسیاب را پهن خلق کرده تا غذا به‏وسیله آن‏ها کوبیده ونرم گردند. دندانهاى انیاب را درازتر آفریده تا میان دندانهاى‏آسیاب و دندانهاى پیشین، چون ستونى استوار باشند.
کف دست و پاها مو ندارند تا بتوانیم اشیاء را به‏وسیله آن‏هالمس نموده، از قوه لامسه به اندازه کافى استفاده نماییم.
براى مرد ریش قرار داده تا به پوشاندن صورت محتاج نباشد ونیز از زن بازشناخته گردد.
به مو و ناخن‏هاى تن انسان روح نداده تا چیدن و بریدن آن‏هادردآور و ناراحت کننده نباشد.
قلب، صنوبرى شکل آفریده شده است تا هنگام آویختگى، نوک‏باریکش وارد ریه شده و از نسیم آن خنک گردد و نیز مغز سر ازحرارت آن آسیب نبیند.
ریه را در دوقسمت آفریده تا قلب میان فشارهاى آن دو (هنگام‏باز و بسته شدن) داخل شده و هوا بگیرد.
کلیه‏ها مانند لوبیا ساخته شده‏اند، براى این که «منى‏» ازکلیه‏ها قطره قطره به سمت مثانه مى‏چکد. اگر کلیه‏ها کروى و یا به‏شکل چهارگوش بودند، قطرات منى که همواره در حال انبساط وانقباضند، به یکدیگر برخورد کرده و در نتیجه هنگام خروج، موجب‏التذاذ نمى‏شود.
این که کاسه زانوها به سمت جلو قرار گرفته، به این جهت است‏که انسان رو به جلو حرکت مى‏کند. سنگینى بدن انسان رو به جلواست. وقتى زانوها به عقب خم شوند، تعادل انسان حفظ شده، راه‏رفتن و حرکات انسان ناموزون و لرزان نمى‏شود.
این که کف پاها را گود و قوسى‏مانند، خلق کرده به این جهت است‏که تمام کف‏پاها با زمین تماس پیدا نکند. زیرا اگر تمام کف پاهابه زمین تماس پیدا کند، پا، چشم و اعصاب صدمه مى‏بینند.
طبیب که تاکنون سکوت کرده و به سخنان امام گوش مى‏داد، با تعجب‏پرسید:
این‏ها را از کجا مى‏دانى؟!
از پدرانم فراگرفته‏ام; پدرانم از رسول‏خدا(ص) آموخته‏اند; رسول‏خدا(ص) از جبرئیل و جبرئیل از خداوند متعال فرا گرفته است.
طبیب هندى که چنین شخصیت علمى را در عمرش ندیده بود، به فکرفرو رفت. آنگاه در حالى که محو تماشاى سیماى امام بود، چنین لب‏به سخن گشود:
تصدیق مى‏کنم و شهادت مى‏دهم که جز خداى یگانه، خدایى نیست ومحمد(ص) فرستاده اوست. به خدا سوگند، تاکنون کسى را در طب،عالم‏تر از تو ندیده‏ام.(1)

__________________________________________
1- طب الصادق، تحقیق علامه عسکرى، ص 21، به نقل از بحارالانوار،ج 14، ص 478; مناظرات علمى بین شیعه و سنى، ص 98، به نقل از طب‏الصادق، محمدعلى خلیلى، ص 64.




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 91/6/22 ] [ 8:0 عصر ] [ هانیه ]

جنت البقیع

هشت شوال سال 1344 هجری قمری یادآور حمله وحشبانه وهابیون کوردل به سرکردگی عبدالعزیز بن سعود به جنت البقیع و تخریب قبور ائمه بقیع است. در این روز شوم علاوه بر گنبد وبارگاه نبوی (ص)، بارگاه امام حسن مجتبی(ع)، امام سجاد(ع)، امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) نیز ویران شد.وهابیون به همین مقدار بسنده نکرده و ضریح فولادی ائمه بقیع را که در اصفهان ساخته شده بود و روی قبور حضرات معصومین امام مجتبی(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) قرار داشت را از جا در آورده و با خود بردند. علاوه بر ویرانی قبور امامان شیعه، مزار عبدالله بن عبدالمطلب(ع) و آمنه(س)، پدر و مادر پیامبر(ص)، عباس(ع) عموی پیامبر(ص) و اسماعیل از فرزندان امام جعفر صادق(ع) نیز به‌ طورکامل ویران شد. پیشینه? بقیع به دوران قبل از اسلام می‌رسد ولی بعد از هجرت مسلمانان به مدینه، اولین قبرستانی است که به دستور پیامبر خدا و به‌دست مسلمانان صدر اسلام سامان گرفت و تنها قبرستان مسلمانان بوده است. بقیع هم‌اینک مدفن 4 امام شیعه، حسن بن علی المجتبی(ع)، علی بن الحسین السجاد(ع)، محمد بن علی الباقر(ع) و جعفر بن محمد الصادق(ع) است. همچنین قبر چند تن از همسران پیامبر و نیز عباس عموی پیامبر و فاطمه بنت اسد، مادر امام علی (ع)،‌ ام البنین، مادر ابوالفضل العباس(س) و برخی دیگر از بزرگان اسلام در این گورستان قرار دارد. تخریب بناها در بقیع، در راستای حرکتی از سوی جریان وهابیت در عربستان سعودی برای زدودن ابنیه? تاریخی از کلیه? اماکن زیارتی بود. تا آن زمان بر روی مقبره? پیشوایان و سایر بزرگان اسلام که در مدینه مدفون بودند گنبد‌ها و بناهایی قرار داشت. پس از تسلط وهابیان بر مدینه آن‌ها ضمن تخریب قبور آثاری که بر روی قبور قرار داشت را نیز از بین بردند. نگاهی به خاطرات مستر همفر جاسوس انگلیسی که در سالهای پایانی حکومت عثمانی در منطقه خاورمیانه مأمور بوده و نقش اساسی را در شکل گیری حکومت آل سعود بر عهده داشته، بیانگر نقشه های شوم استعمار پیر در این رابطه و اجرای کور اوامر آنان توسط وهابیون آن روزگار است. برای اطلاع بیشتر در این باره به کتاب "خاطرات مستر همفر" مراجعه شود. این حرکت وهابیون اعتراضات گسترده‌ای را در جوامع مسلمان و خصوصا ایران برانگیخت. هم‌زمان با انتشار اخبار هجوم وهابی‌ها به مدینة‌النبی و تخریب آثار تاریخی اسلامی، سید اشرف‌الدین گیلانی معروف به «نسیم شمال» (محبوب‌ترین و معروف‌ترین شاعر ملی عهد انقلاب مشروطه) شعری در رثای این واقعه سرود. به نقل از وبلاگ " بهشت بقیع " بخشی از این شعر بدین شرح در روزنامه? «نسیم شمال» منتشر شده است: همت کنید راجع به مدینه طیب از برای رفع دشمن سر بسر همت کنید ای مسلمانان وهابی را همه لعنت کنید از وهابی شاخ لعنت سبز شد در کوهسار مذهب شمر از وهابی شد دوباره آشکار هر مسلمانی شد از ظلم وهابی بی قرار باز داغ کربلا را تازه کرده روزگار از جفا‌های وهابی گشته دل‌ها داغدار ای مسلمانان برای دفع او همت کنید این جسارت در مدینه کس ندیده تا کنون گشت اندر مسجد و محراب جاری جوی خون بارگاه حمزه شد از توپ ظلم سرنگون طالع اهل مدینه سر بسر شد واژگون زان جسارت مرد و زن هم کشته شد از حد فزون ای مسلمانان برای دفع او همت کنید از برای خویش دشمن از خدا پروا نه کرد (نکرد) باز همچون بت پرستان یاد از بتخانه کرد خویش را از بهر دنیا غرق در افسانه کرد مسجد پاک رسول الله را ویرانه کرد ای مسلمانان برای دفع او همت کنید از وهابی در جهان منسوخ شد نام یزید چونکه یک ملیان (میلیون) یزید بی‌حیا گشته پدید از برای شیعه حال کربلا گشته جدید همچو ظلمی را کسی هرگز ندید و نه شنید *** بیشتر قبور بقیع تا پیش از نفوذ تفکر وهابی در عربستان، دارای گنبد و ضریح آهنین، مسی یا نقره‏ای بوده که عموماً در ایران و به خصوص در شهر اصفهان تولید شده بودند و کتیبه‏ها و سنگ نوشته‏هایی نیز در کنار اغلب قبور مطهر وجود داشته که نام و نشان صاحب قبر بر آن ثبت بوده است. تصاویر زیر، مجموعه‌? قدیمی‌ترین یادگارهای موجود از این قطعه? تاریخی است. حصار قدیمی مدینة النبی؛ در دوردست، بنای حرم بقیع دیده می‌شود. *** نکته قابل ذکر آنکه این اولین حمله آل سعود به مدینه نبود. آنان در سال 1221 هجری نیز یک بار دیگر به مدینه هجوم برده ، پس از یک سال و نیم محاصره توانسته بودند آن شهر را تصزف کنند و پس از تصرف اقدام به غارت اشیای گرانبهای حرم پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – و تخریب و غارت قبرستان بقیع نمودند . و این نیز نخستین حمله آنان به مقدسات اسلامی نبود . صلاح الدین مختار نویسنده و مورخ وهابی در کتاب "تاریخ المملکة العربیة السعودیة کما عرفت" بخشی از افتخارات وهابیت در حمله به کربلای معلی را چنین شرح می‏دهد: در سال 1216 امیرسعود در رأس نیروهای بسیاری از مردم نجد و حبوب و حجاز و تهامه و نواحی دیگر به قصد عراق حرکت نمود و در ماه ذی القعده به شهر کربلا رسید و آن را محاصره کرد . سپاه مذکور باروی شهر را خراب کردند و به زور وارد شهر شدند . بیشتر مردم را در کوچه و بازار و خانه ها به قتل رسانیدند و نزدیک ظهر با اموال و غنائم فراوان از شهر خارج شدند ، سپس در محلی به نام ابیض گرد آمدند. خمس اموال را خود سعود برداشت و بقیه را به هر پیاده یک سهم و به هر سوار دو سهم قسمت کرد. (چون به نظر آنها جنگ با کفار بود!). «عثمان بن بشر» از دیگر مورخان وهابی درباره حمله به کربلا چنین می نویسد: "… گنبد روی قبر (یعنی قبر امام حسین علیه السلام) را ویران ساختند و صندوق روی قبر را که زمرد و یاقوت و جواهرات دیگر در آن نشانده بودند، برگرفتند و آنچه در شهر از مال و سلاح و لباس و فرش و طلا و نقره و قرآن های نفیس و جز آن‌ها یافتند، غارت کردند و نزدیک ظهر از شهر بیرون رفتند در حالی که قریب به 2000 تن از اهالی کربلا را کشته بودند." جالب این جاست که مورخ مزبور نام کتاب خود را "عنوان المجد فی تاریخ نجد" گذاشته و از این وقایع به عنوان نشانه‌های مجد و شکوه و عظمت وهابیت یاد کرده است! اما این فقط شیعیان و اماکن مقدسه آن‌ها نبودند که وهابیان آثار مجد و شکوه خود را در آن به نمایش گذاشته‌اند، مکه مکرمه و طائف نیز از حملات آنان در امام نماند. «جمیل صدقی زهاوی» در خصوص فتح طائف می نویسد: "طفل شیرخواره را بر روی سینه مادرس سر بریدند، جمعی را که مشغول فراگیری قرآن بودند کشتند، چون در خانه‌ها کسی باقی نماند، به دکان‌ها و مساجد رفتند و هر کس بود، حتی گروهی را که در حال رکوع و سجود بودند، کشتند. کتاب‌ها را که در میان آن‌ها تعدادی مصحف شریف و نسخه‌هایی از صحیح بخاری و مسلم و دیگر کتب فقه و حدیث بود، در کوچه و بازارافکندند و آنها را پیمال کردند."



ادامه مطلب

[ چهارشنبه 91/6/22 ] [ 7:55 عصر ] [ هانیه ]

شهادت امام جعفر صادق

ویژه نامه،پیامک،زیارت،صلوات مخصوص و مداحی شهادت امام جعفر صادق علیه السلام

 

 

زین ماتمی که چشم ملایک ز خون، ترست*****گویا عزای صادق آل پیمبرست

 

یا رب چه روی داده، کزین سوگ جانگداز*****خلقی پریش خاطر و، دلها پر آذرست

 

مُلک و مَلک به ناله و افغان و اشک و آه*****چون داغدار، حضرت موسی بن جعفرست

 

خون می رود ز فرط غم از چشم شیعیان*****زیرا که قلب عالم امکان مکدرست

 

منصور، شاد گشت ز قتل خدیو دین*****اما به خُلد، غمزده زهرای اطهرست

 

او گرچه کشت خسرو دین را ولی به دهر*****نامش به ننگ تا به ابد ثبت دفترست

 

تن در نداد بر ستم و، این کلام نغز*****بر پیروان حق و عدالت مقررست

 

آزاد مرد، تن به زبونی نمی دهد*****مرگ از حیات در نظر مرد خوشترست

 

تنها نه اشکبار چشم صفا زین عزا بود*****دلهای شیعیان همه از غم مکدرست

 




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 91/6/22 ] [ 7:46 عصر ] [ هانیه ]

یا جعفر صادق(ع)

زمان امام صادق ( ع ) در حقیقت عصر طلایی دانش و ترویج احکام و تربیت شاگردانی بود که هر یک مشعل نورانی علم را به گوشه و کنار بردند و در “خودشناسی ” و “خداشناسی ” مانند استاد بزرگ و امام بزرگوار خود در هدایت مردم کوشیدند . در همین دوران درخشان – در برابر فلسفه یونان – کلام و حکمت اسلامی رشد کرد و فلاسفه و حکمای بزرگی در اسلام پرورش یافتند .
همزمان با نهضت علمی و پیشرفت دانش بوسیله حضرت صادق ( ع ) در مدینه ، منصور خلیفه عباسی که از راه کینه و حسد ، به فکر ایجاد مکتب دیگری افتاد که هم بتواند در برابر مکتب جعفری استقلال علمی داشته باشد و هم مردم را سرگرم نماید و از خوشه چینی از محضر امام ( ع ) بازدارد . بدین جهت منصور مدرسه ای در محله “کرخ ” بغداد تأسیس نمود . منصور در این مدرسه از وجود ابو حنیفه در مسائل فقهی استفاده نمود و کتب علمی و فلسفی را هم دستور داد از هند و یونان آوردند و ترجمه نمودند ، و نیز مالک را – که رئیس فرقه مالکی است – بر مسند فقه نشاند ، ولی این مکتبها نتوانستند وظیفه ارشاد خود را چنانکه باید انجام دهند .
امام صادق ( ع ) مسائل فقهی و علمی و کلامی را که پراکنده بود ، به صورت منظم درآورد ، و در هر رشته از علوم و فنون شاگردان زیادی تربیت فرمود که باعث گسترش معارف اسلامی در جهان گردید . دانش گستری امام ( ع ) در رشته های مختلف فقه ، فلسفه و کلام ، علوم طبیعی و … آغاز شد . فقه جعفری همان فقه محمدی یا دستورهای دینی است که از سوی خدا به پیغمبر بزرگوارش از طریق قرآن و وحی رسیده است .
بر خلاف سایر فرقه ها که بر مبنای عقیده و رأی و نظر خود مطالبی را کم یا زیاد می کردند ، فقه جعفری توضیح و بیان همان اصول و فروعی بود که در مکتب اسلام از آغاز مطرح بوده است . ابو حنیفه رئیس فرقه حنفی درباره امام صادق ( ع ) گفت : من فقیه تر از جعفرالصادق کسی را ندیده ام و نمی شناسم . فتوای بزرگترین فقیه جهان تسنن شیخ محمد شلتوت رئیس دانشگاه الازهر مصر که با کمال صراحت عمل به فقه جعفری را مانند مذاهب دیگر اهل سنت جایز دانست – در روزگار ما – خود اعترافی است بر استواری فقه جعفری و حتی برتری آن بر مذاهب دیگر . و اینها نتیجه کار و عمل آن روز امام صادق ( ع ) است . در رشته فلسفه و حکمت حضرت صادق ( ع ) همیشه با اصحاب و حتی کسانی که از دین و اعتقاد به خدا دور بودند مناظراتی داشته است .
نمونه ای از بیانات امام ( ع ) که در اثبات وجود خداوند حکیم است ، به یکی از شاگردان واصحاب خود به نام “مفضل بن عمر” فرمود که در کتابی به نام “توحید مفضل ” هم اکنون در دست است . مناظرات امام صادق ( ع ) با طبیب هندی که موضوع کتاب “اهلیلجه ” است نیز نکات حکمت آموز بسیاری دارد که گوشه ای از دریای بیکران علم امام صادق ( ع ) است .
برای شناسایی استاد معمولا دو راه داریم ، یکی شناختن آثار و کلمات او ، دوم شناختن شاگردان و تربیت شدگان مکتبش . کلمات و آثار و احادیث زیادی از حضرت صادق ( ع ) نقل شده است که ما حتی قطره ای از دریا را نمی توانیم به دست دهیم مگر “نمی از یمی ” . اما شاگردان آن حضرت هم بیش از چهار هزار بوده اند ، یکی از آنها “جابر بن حیان ” است . جابر از مردم خراسان بود . پدرش در طوس به داروفروشی مشغول بود که به وسیله طرفداران بنی امیه به قتل رسید . جابر بن حیان پس از قتل پدرش به مدینه آمد . ابتدا در نزد امام محمد باقر ( ع ) و سپس در نزد امام صادق ( ع ) شاگردی کرد . جابر یکی از افراد عجیب روزگار و از نوابغ بزرگ جهان اسلام است . در تمام علوم و فنون مخصوصا در علم شیمی تألیفات زیادی دارد ، و در رساله های خود همه جا نقل می کند که ( جعفر بن محمد ) به من چنین گفت یا تعلیم داد یا حدیث کرد . از اکتشافات او اسید ازتیک ( تیزآب ) و تیزاب سلطانی و الکل است . وی چند فلز و شبه فلز را در زمان خود کشف کرد . در دوران “رنسانس اروپا” در حدود 300رساله از جابر به زبان آلمانی چاپ و ترجمه شده که در کتابخانه های برلین و پاریس ضبط است .
قبور حضرات امام حسن (ع) و امام سجاد (ع) و امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) - قبرستان بقیع

حضرت صادق ( ع ) بر اثر توطئه های منصور عباسی در سال 148هجری مسموم و در قبرستان بقیع در مدینه مدفون شد . عمر شریفش در این هنگام 65 سال بود . از جهت اینکه عمر بیشتری نصیب ایشان شده است به “شیخ الائمه ” موسوم است . حضرت امام صادق ( ع ) هفت پسر و سه دختر داشت . پس از حضرت صادق ( ع ) مقام امامت بنا به امر خدا به امام موسی کاظم ( ع ) منتقل گردید . دیگر از فرزندان آن حضرت اسمعیل است که بزرگترین فرزند امام بوده و پیش از وفات حضرت صادق ( ع ) از دنیا رفته است . طایفه اسماعیلیه به امامت وی قائلند .
حضرت صادق ( ع ) مانند پدران بزرگوار خود در کلیه صفات نیکو و سجایای اخلاقی سرآمد روزگار بود . حضرت صادق ( ع ) دارای قلبی روشن به نور الهی و در احسان و انفاق به نیازمندان مانند اجداد خود بود . دارای حکمت و علم وسیع و نفوذ کلام و قدرت بیان بود . با کمال تواضع و در عین حال با نهایت مناعت طبع کارهای خود را شخصا انجام می داد ، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بیل به دست گرفته ، در مزرعه خود کشاورزی می کرد و می فرمود : اگر در این حال پروردگار خود را ملاقات کنم خوشوقت خواهم بود ، زیرا به کد یمین و عرق جبین آذوقه و معیشت خود و خانواده ام را تأمین می نمایم .
ابن خلکان می نویسد : امام صادق ( ع ) یکی از ائمه دوازده گانه مذهب امامیه و از سادات اهل بیت رسالت است . از این جهت به وی صادق می گفتند که هر چه می گفت راست و درست بود و فضیلت او مشهورتر از آن است که گفته شود . مالک می گوید : با حضرت صادق ( ع ) سفری به حج رفتم ، چون شترش به محل احرام رسید ، امام صادق ( ع ) حالش تغییر کرد ، نزدیک بود از مرکب بیفتد و هر چه می خواست لبیک بگوید ، صدا در گلویش گیر می کرد . به او گفتم : ای پسر پیغمبر ، ناچار باید بگویی لبیک ، در جوابم فرمود : چگونه جسارت کنم و بگویم لبیک ، می ترسم خداوند در جوابم بگوید : لا لبیک ولا سعدیک .




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 91/6/22 ] [ 7:42 عصر ] [ هانیه ]

نگاهی به رخدادهای زمان امام صادق

نگاهی به رخدادهای زمان امام صادق(ع)
1- ششمین اختر تابناک آسمان امامت ‏حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در روز جمعه ‏17 ربیع‎الاول سال‏83 هجرى در مدینه و در زمان ‏عبدالملک بن مروان بن حکم دیده به جهان گشود. مادر آن حضرت‏ «ام فروه‏» دختر قاسم (1) بن محمد بن ابوبکر مى‏باشد. ایشان در سال 148 هجرى به دستور منصور عباسى به وسیله انگور زهرآلود مسموم و به شهادت رسید. مدفن مطهر آن حضرت در قبرستان بقیع و در جوار ائمه بقیع (2) قرار دارد. (3)
2- امام صادق علیه السلام مدت 12 تا 15 سال بنابر اختلاف با امام ‏سجاد علیه السلام و بعد از شهادت جد بزرگوارش مدت ‏19 سال با امام ‏باقر علیه السلام زندگى کرد و توانست ‏به مقدار لازم از خرمن دانش این دو بزرگوار، خوشه‏چینى نماید. مدت امامت ایشان 34 سال به طول ‏انجامید (4) که 18 سال در دوره اموى و 16 سال در دوره عباسى‏ بوده است. (5)
3- خلفاى اموى معاصر امام جعفر صادق علیه السلام به ترتیب عبارتند از:
هشام بن عبدالملک (114- 125)، ولید بن یزید بن عبدالملک(126- 125)، یزید بن ولید بن عبدالملک (126)، ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (2 ماه و 10 روز از سال‏ 126) و مروان بن محمد معروف به مروان حمار(132- 126).
خلفاى عباسى معاصر امام علیه السلام عبارتند از: ابوالعباس عبدالله بن ‏محمد(137- 132) و ابوجعفر منصور دوانیقى (137- 148).
4- از امام جعفر صادق علیه السلام هفت پسر و سه دختر بر جاى ماند که ‏عبارتند از:
«اسماعیل‏»، «عبدالله‏» و «ام فروه‏» که مادرشان فاطمه بنت‏الحسین بن على بن حسین علیه السلام است.
«امام موسى کاظم‏»، «اسحاق‏» و «محمد» که مادرشان حمیده‏خاتون مى‏باشد. و «عباس‏»، «على‏»، «اسماء» و «فاطمه‏» که ‏هر یک از مادرى به دنیا آمده‏اند. (6)
5- در یک دسته بندى، زندگانى امام جعفرصادق علیه السلام را مى‏توان به ‏سه دسته کلى تقسیم نمود:
الف- زندگانى امام در دوره امام سجاد و امام باقر علیهماالسلام‏که تقریبا نیمى از عمر حضرت را به خود اختصاص مى‏دهد. در این ‏دوره امام صادق علیه السلام از علم و تقوا و کمال و فضیلت ‏آنان در حد کافى بهره‏مند شد.
ب- قسمت دوم زندگى امام جعفر صادق علیه السلام از سال 114 هجرى تا 140هجرى مى‏باشد. در این دوره امام از فرصت مناسبى که به وجود آمد، استفاده نمود و مکتب جعفرى را به تکامل رساند. در این مدت،4000 دانشمند تحویل جامعه داد و علوم و فنون بسیارى را که ‏جامعه آن روز تشنه آن بود، به جامعه اسلامى ارزانى داشت.
ج- هشت‏ سال آخر عمر امام قسمت‏ سوم زندگى ایشان را تشکیل‏مى‏دهد. در این دوره، امام بسیار تحت فشار و اختناق حکومت منصور عباسى قرار داشت. در این دوره امام دائما تحت نظر بود و مکتب‏ جعفرى عملا تعطیل گردید. (7)
6- در عصر امام صادق علیه السلام حکومت اموى منقرض شد. عواملى که منجر به انقراض سلسله اموى شد عبارتند از:

1- حکومت موروثى استبدادى.
2- تحریف حقایق توسط محدثان مزدور و روحانیون دربارى.
3- مخالفت علنى و آشکار با سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و قرآن کریم.
4- اهانت ‏به حرمین شریفین.
5- سوء استفاده از بیت المال مسلمین.
6- کامجویى و هوسرانى و میگسارى و ساز و آواز.
7- گرایش به تجملات و زیور آلات.
8- تعصب عربى و تحقیر موالى (غیر اعراب).
9- اختلافات و درگیرى‏هاى داخلى و نژادى.
10- قتل و غارت مسلمین خصوصا فرزندان بنى‏هاشم.
11- قیام مسلحانه شیعیان.
12- تعطیل شدن امر به معروف و نهى از منکر به سبب خشونت ‏حکمرانان.
13- رواج شعارها و سنت‏هاى جاهلى. (8)
7- بنى‏العباس در اواخر دوره بنى‏امیه از فرصت ‏سیاسى که به وجود آمده بود، استفاده کردند و حکومت را در سال 132 هجرى قمرى به ‏دست گرفتند. (9) و تا سال ‏656 هجرى قمرى حکومت کردند. سیاست‏ عباسیان تا زمان معتصم بر مبناى حمایت از ایرانیان و تقویت علیه ‏اعراب بود. صد ساله اول حکومت عباسى براى ایرانیان، عصر طلایى ‏بود. چه آن‏ که برخى از وزراى ایرانى همانند برامکه و فضل بن سهل ‏ذوالریاستین بعد از خلیفه، بزرگترین قدرت به شمار مى‏رفتند. (10)
8- روساى بنى‏هاشم اعم از عبدالله محض و پسرانش محمد و ابراهیم ‏و هم‏چنین بنى‏العباس به نام‏هاى ابراهیم امام، ابوالعباس سفاح، ابوجعفر منصور دوانیقى و عموهاى اینها، در محلى به نام‏«ابواء» (11) نهضت ضد اموى را از سال 100 هجرى آغاز کردند. و چون بنى‏العباس زمینه را براى خودشان مهیا نمى‏دیدند، با «محمد نفس زکیه‏» (12) به عنوان مهدى امت ‏بیعت کردند. (13)
9- بعد از آن که روساى بنى‏هاشم با محمد بیعت کردند، از امام‏ جعفر صادق علیه السلام نیز دعوت نمودند که با محمد به عنوان مهدى امت ‏بیعت کند ولى حضرت به آنها فرمود که در نزد ما اسرارى است. این ‏پسر، مهدى امت نیست و وقت ظهور نیز فرا نرسیده است. حضرت در آن ‏جلسه بیان داشتند که ابوالعباس سفاح و برادرانش به خلافت ‏خواهند رسید و به عبدالعزیز بن عمران زهرى فرمود که ابوجعفر منصور قاتل محمد و برادرش ابراهیم خواهد شد. (14)
10- مبلغان بنى‏عباس در آغاز، مردم را با عنوان «الرضا من آل‏ محمد» یا «الرضى من آل محمد» تبلیغ مى‏کردند. دو تن از ماهرترین‏شان عبارت بودند از: «ابوسلمه خلال‏» و «ابومسلم‏خراسانى‏».
ابوسلمه که به وزیر آل محمد لقب گرفت، در کوفه مخفیانه تبلیغ ‏مى‏کرد و ابومسلم که به امیر آل محمد ملقب شد، در خراسان مردم‏ را بر علیه دستگاه حاکمه اموى مى‏شوراند. (15)
یکى از کارهاى زشت ابومسلم این بود که نسبت ‏به ابوسلمه حسادت ‏مى‏ورزید. نامه‏هایى به سفاح و عموهاى سفاح نوشت و به آنها اطلاع ‏داد که ابوسلمه قصد دارد خلافت را از آل‏عباس به نفع آل ابى‏طالب ‏تغییر دهد. ولى سفاح نپذیرفت و گفت: چیزى بر من ثابت نشده است.
ابومسلم وقتى که فهمید ابوسلمه از توطئه او آگاه است، عده‏اى را مامور کرد که هنگام برگشت ابوسلمه از نزد سفاح، او را شبانه ‏به قتل برسانند. (16) و چون قاتل یا قاتلین از اطرافیان سفاح ‏بودند، خون ابوسلمه لوث شد و خوارج را به عنوان قاتل معرفى‏کردند. (17)
11- مسعودى در مروج الذهب(18) مى‏نویسد: ابوسلمه بعد از کشته ‏شدن ابراهیم امام به این فکر افتاد که خلافت را از آل‏عباس به‏ نفع آل‏ابى‏طالب تغییر دهد. نامه‏اى در دو نسخه براى امام جعفر صادق علیه السلام و عبدالله محض نوشت و به مامور گفت: این دو نامه را مخفیانه به امام جعفر صادق علیه‎السلام بده و اگر قبول کرد، نامه دیگر را از بین ببر و اگر نپذیرفت، نامه دوم را براى عبدالله ببر و طورى عمل کن که هیچ کدام نفهمند که براى دیگرى نامه نوشتم.
فرستاده، نامه را اول براى امام برد. ایشان قبل از آن که ‏نامه را مورد مطالعه قرار دهد، به آتش گرفت و آن را سوزاند و بیان داشت که ابوسلمه شیعه و طرفدار ما نیست. فرستاده، نامه ‏دیگر را به عبدالله محض داد که بسیار خوشحال و مسرور گردید.
صبح زود نزد امام صادق علیه السلام آمد و جریان را اطلاع داد. امام به او گفت که ابوسلمه عین این نامه را براى من نیز نوشته بود ولى آن‏ را سوزاندم. به او گفت: ابوسلمه طرفدار ما نیست. از چه زمان ‏اهل خراسان شیعه تو شده‏اند که مى‏گویى شیعیان ما نوشته‏اند؟ آیا تو ابومسلم را به خراسان فرستادى؟ آیا تو به آنها گفتى لباس‏ سیاه بپوشند و آن را شعار خود قرار دهند...؟ عبدالله از این ‏سخنان ناراحت ‏شد و شروع به بحث ‏با امام نمود. (19)

12- در بررسى نامه ابوسلمه باید گفته شود که این جریان مقارن‏ ظهور بنى‏العباس است و ابومسلم شدیدا در فعالیت است که ابوسلمه‏ را از میدان به در کند و در این قضیه عموهاى سفاح نیز او را تایید و تقویت مى‏کنند.
با این وصفى که مسعودى نوشته، معلوم مى‏گردد که ابوسلمه مردى ‏سیاسى بوده و سیاستش از این ‏که به نفع آل‏عباس کار کند، تغییر مى‏کند و چون هر کسى را نیز براى خلافت نمى‏توان معرفى نمود، سیاست‏مآبانه یک نامه را به هر دو نفر که از شخصیت‏هاى مبرز بنى‏هاشم‏ هستند، از اولاد بنى‏الحسن «عبدلله محض‏» و از اولاد بنى‏الحسین‏ «امام صادق علیه السلام» مى‏نویسد که تیرش به هر جا اصابت کرد، از آن ‏استفاده کند. بنابراین در کار ابوسلمه با توجه به وفاداریش به‏ بنى‏عباس و تثبیت ‏حکومت در خاندان آنها و دعوت از دو نفر براى‏ بیعت‏ با آنان، نشان دهنده جدى نبودن دعوت و آمیخته بودن آن با تزویر و عدم آگاهى از نظام واقعى امامت است و فقط مى‏خواسته کسى ‏را ابزار قرار دهد.
به علاوه این کار، کارى نبوده که به نتیجه برسد و بهترین دلیل‏ آن، این است که هنوز جواب نامه به دست ابوسلمه نرسیده بود که ‏غائله به کلى خوابید و ابوسلمه از میان رفت. (20)
13- بعضى از کسانى که ادعاى تاریخ‏شناسى دارند، با انکار و اعتراض مى‏پرسند که چرا امام صادق علیه السلام در جواب نامه ابوسلمه چنان ‏برخوردى داشته است؟
در جواب به این افراد، باید گفته شود که در این قضیه نه شرایط معنوى در کار بوده که افرادى با خلوص نیت چنین پیشنهادى را بیان ‏کنند و نه شرایط ظاهرى و امکاناتى فراهم بوده که بتوان به ‏واسطه آن اقدام عملى نمود. (21)
علت ‏خوددارى و امتناع امام صادق علیه السلام از قبول درخواست ابوسلمه:
اولا این بود که امام مى‏دانست ‏بنى‏عباس ساکت نخواهند نشست و امام‏ را به شهادت مى‏رسانند. بدون آن ‏که شهادت امام هیچ فایده و اثرى ‏براى اسلام و مسلمین داشته باشد.
ثانیا در آن عصرى که امام مى‏زیست، آنچه که براى جامعه اسلامى ‏بهتر و مفیدتر بود، رهبرى نهضت علمى، فکرى و تربیتى بود که اثر آن تاکنون هست؛ کما این ‏که در عصر امام حسین علیه السلام آن نهضت ضرورت داشت ‏که اثرش هنوز نیز باقى است. (22)
14- از سال ‏129 هجرى تا 132 هجرى که عباسیان روى کار آمدند؛ چون بنى‏امیه رو به ضعف و سقوط مى‏رفتند، فرصت این ‏که امام را تحت فشار قرار دهند، نداشتند و از طرفى عباسیان نیز که شعار طرفدارى از خاندان پاک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و گرفتن انتقام خون بناحق ‏ریخته آنان را مى‏دادند، به امام فشارى وارد نمى‏آوردند. از این‏رو، این دوران، براى امام دوران آرامش و آزادى بود و فرصت ‏بسیار خوبى براى فعالیت‏هاى علمى و فرهنگى به‏شمار مى‏رفت، فرصتى‏ که براى هیچ‏ یک از امامان دیگر به غیر از امام باقر علیه السلام که ‏اندکى از این فرصت ‏براى ایشان به وجود آمد و فعالیت علمى را شروع کرده بود. و هم‏ چنین براى امام رضا علیه السلام فراهم نگشت. ولى‏ امام صادق علیه‎السلام هم عمر طولانى(حدود 70 سال) داشتند و هم محیط و زمان براى ایشان مساعد بود.(23)
15- در زمان امام جعفر صادق علیه السلام در جامعه اسلامى شور و نشاط فوق‏العاده‏اى پیدا شد که منشا جنگ عقاید گردید. به ‏طور خلاصه مى‏توان ‏عوامل مؤثر در این نشاط را در چهار مورد بررسى کرد:

الف- محیط آن دوره، محیط کاملا مذهبى و اسلامى بود و مردم تحت‏انگیزه‏هاى مذهبى، زندگى مى‏کردند. تشویق‏هاى پیامبر به علم و دانش و تشویق و دعوت‏هاى قرآن کریم به علم و تعلم و تفکر و تعقل، عامل اساسى این نهضت و شور و نشاط بود.
ب- نژادهاى مختلفى که سابقه فکرى و علمى داشتند، در دنیاى ‏اسلام وارد شدند و تحولاتى را در جامعه ایجاد کردند.
«جهان وطنى اسلامى‏» (24) عامل سومى بود که زمینه را مساعد مى‏کرد. اسلام با وطن‏هاى آب و خاکى مبارزه کرده بود و وطن را «وطن اسلامى‏» تعبیر مى‏کرد که هر جا اسلام هست، آنجا وطن است و در نتیجه تعصبات نژادى تا حدود بسیار زیادى از میان رفته بود. به ‏طورى که نژادهاى مختلف با یکدیگر همزیستى داشتند. (25)
د- عامل دیگرى که زمینه‏ این جهش و جنبش را فراهم مى‏کرد، «تسامح و تساهل دینى‏» بود. (26) یعنى مسلمانان به ‏خاطر همزیستى‏ با اهل کتاب، آنها را تحمل مى‏کردند و آن را برخلاف اصول دینى ‏خود نمى‏پنداشتند. در آن زمان اهل کتاب، اهل علم و دانش بودند که وارد جامعه اسلامى شده بودند و مسلمین نیز مقدم آنها را گرامى مى‏شمردند. در نتیجه در همان عصر اول، معلومات آنها را گرفتند و در عصر بعدى، خود در راس جامعه اسلامى قرار گرفتند. (27)
16- امام صادق علیه السلام در عصرى زیست که علاوه بر حوادث سیاسى، یک‏ سلسله حوادث اجتماعى و پیچیدگى‏ها و ابهام‏هاى فکرى و روحى پیدا شده بود که اسلام را تهدید مى‏کرد. ظهور متکلمان (28)، صوفیه (خشکه‏مقدس‏ها) (29)، زنادقه (30)، مکتب‏ها و نحله‏هاى مختلف فقهى ‏جبریه، مشبهه، تناسخیه و ... (31) اختلاف قرائت، اختلاف در تفسیر، و رشد گروه خوارج و مرجئه از آن جمله بودند. (32) هر کدام عقاید خود را ترویج مى‏کردند و به نحوى نظر مى‏دادند. از این رو، تشنگى ‏عجیبى به وجود آمده بود که لازم بود امام به آنها پاسخ مناسب‏ گوید.
17- امام صادق علیه السلام با تمامى این جریاناتى که وجود داشت، برخورد کرد. از نظر قرائت و تفسیر، یک عده شاگردان امام هستند. در باب‏ نحله‏هاى فقهى هم که مکتب امام صادق علیه السلام قوى‏ترین و نیرومندترین ‏مکتب‏هاى فقهى آن زمان بوده، به ‏طورى که اهل‏ تسنن هم اعتراف ‏نمودند. ابوحنیفه (33) و مالک (34) شخصا از محضر امام استفاده ‏کردند و مالک بارها از مدینه به خدمت امام مى‏رسید و از وجود ایشان استفاده مى‏برد. شافعى و احمد بن حنبل نیز از شاگردان ‏شاگردان امام هستند. (35)
امام صادق علیه السلام با در نظر گرفتن نیاز شدید جامعه و آمادگى زمینه ‏اجتماعى مناسب، دنباله نهضت علمى و فرهنگى پدرش را گرفت و حوزه ‏علمى وسیعى به وجود آورد (36) و در رشته‏هاى مختلف، شاگردان ‏بزرگى ‏همچون «هشام بن حکم کندى‏»، «محمد بن مسلم‏»، «ابان بن ‏تغلب‏»، «هشام بن سالم‏»، «معلى بن خنیس‏»، «محمد بن على بن‏ نعمان بجلى کوفى‏» معروف به «مؤمن ‏الطاق‏»، «مفضل بن عمر»،«ثابت ‏بن دینار» معروف به «ابوحمزه ثمالى‏»، «زرارة بن ‏اعین‏»، «جابر بن یزید جعفى کوفى‏»، «صفوان بن مهران جمال ‏اسدى کوفى‏» معروف به «صفوان جمال‏»، «عبدالله بن‏ ابى ‏یعفور»، «حمران بن اعین شیبانى‏»،«حمزه طیار»،«برید بن معاویه عجلى‏»، و ... تربیت نمود. (37)
18- در دوره امام صادق علیه السلام، شیعیان و طرفداران امام با نوعى ‏پیوستگى فکرى و عملى، تشکیلاتى را به وجود آورده بودند و امام‏ صادق علیه السلام نیز با خلفا مبارزه مخفى مى‏کرد. نوعى جنگ سرد در میان ‏بود. معایب، مثالب و مظالم خلفاى جور به وسیله امام در دنیا پخش شد. حتى امام به منظور تبلیغ ولایت و امامت‏ خود، نمایندگانى به مناطق مختلف از جمله خراسان مى‏فرستاد.(38)
فشار گسترده سیاسى حکام اموى و عباسى گویاى این حقیقت است‏ که یاران امام به ‏خاطر مصون ماندن از گزند حکام زورگو، «تقیه‏» مى‏کردند. تاکیدهاى مکرر امام بر «تقیه‏» نشان دهنده فعال ‏بودن این تشکیلات به طور مخفى و تصمیم جدى حکومت ‏بر سرکوب کردن‏ حرکت‏ها است. برخى از روایت‏هاى موجود نشان مى‏دهد که شیعیان به ‏شدت تحت فشار بودند.(39) و از ترس شمشیر برهنه منصور، راه تقیه ‏را در پیش گرفتند. (40)
جاسوسان اموى و عباسى، مراقب رفت و آمدهاى امام و اصحابشان‏ بودند. اگر کسى تماسى برقرار مى‏کرد، با کمال احتیاط این عمل را به انجام مى‏رساند. زیرا دستگاه خلافت اگر فردى را مى‏شناخت که به اهل‏بیت علیهم السلام اظهار محبت مى‏کند، سرنوشت او با مرگ یا سیاهچال و زندان ابد، رقم مى‏خورد. چنان که یکى از اطرافیان ‏امام زیر شلاق جان سپرد. (41) به همین خاطر امام از بعضى از شیعیان روى برمى‏گرداند و حتى برخى را مورد سرزنش قرار مى‏داد. (42)
19- از رویدادهاى دیگر زندگى امام صادق علیه السلام فوت فرزند بزرگش ‏اسماعیل است که بسیار مورد علاقه امام بود. طبق روایات، امام در مرگ او بسیار بى‏تابى و بدون ردا و با پاى برهنه دنبال جنازه او حرکت مى‏کرد. (43) امام والى مدینه و جمعى انبوه از معاریف و مشایخ مدینه را حاضر کرد و از همگى آنها دعوت نمود که خوب به‏ چهره اسماعیل نگاه کنند که آیا مرده ‏یا زنده است؟
همگى مرده بودن اسماعیل را تصدیق کردند. این عمل چند بار انجام ‏شد. سپس فرمود: خدایا! تو شاهد باش. و دست امام موسى کاظم علیه السلام را گرفت و فرمود: «هو حق و الحق معه و منه الى...»؛ او حق ‏است و حق با اوست تا ظهور امام غایب. (44) اسماعیل در قبرستان ‏بقیع به خاک سپرده شد. (45) فرقه اسماعیلیه منتسب به این فرزند امام مى‏باشند.
20- از حوادث مهم دوره زندگى امام صادق علیه السلام که در زمان خلافت ‏هشام بن عبدالملک، دهمین خلیفه اموى به وقوع پیوست، «جنبش‏ مسلحانه زید بن على» است. زید فرزند بزرگتر امام سجاد علیه السلام است (46) که در روز جمعه سوم صفر سال 123-121 هجرى قمرى بنا بر اختلافى که وجود دارد (47) در کوفه به همراهى 5000 نفر دست ‏به قیام زد و پس از دو روز درگیرى به شهادت رسید. یاران زید با تدابیر امنیتى شدیدى، پیکر بى‏جان او را دفن نمودند ولى با گزارش حفار، حاکم کوفه به گور دست‏ یافت و بعد از جدا کردن سر از بدن، پیکرش را در محله «کناسه‏» کوفه به مدت چهار سال به دار آویختند. (48)

در باره ادعا یا عدم ادعاى امامت زید، گزارش‏هاى ضد و نقیضى نقل ‏شده است. (49) در بعضى روایات که از امام صادق علیه السلام وجود دارد، آمده است که: «خدا زید را رحمت کند، او عالمى درست گفتار بود.» (50) «او مردى با ایمان، عارف، دانشمند و درستکار بود. و اگر زمام امور را به ‏دست مى‏گرفت، مى‏دانست آن را به چه کسى‏ بسپارد.» (51) «به خدا قسم عمویم زید راه شهداى حق را پیمود، راه شهیدانى که در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله، على و حسین علیهماالسلام ‏شربت‏ شهادت نوشیدند.» (52)
فلسفه قیام زید در چند امر، خلاصه مى‏گردد:
الف- انتقام خون شهداى کربلا.
ب- امر به معروف و نهى از منکر و اصلاح وضع موجود.
ج- تشکیل حکومت اسلامى و واگذارى آن به ائمه اطهار علیهم السلام.
21- از حوادث دیگر در دوره زندگى امام صادق علیه السلام، «قیام یحیى ‏بن زید بن على‏» است که در سال 125 هجرى در خراسان و در زمان حکومت هشام بن عبدالملک صورت گرفت و در همین سال به شهادت‏ رسید. (53)
22- «قیام محمد نفس زکیه‏» از حوادث دیگر دوره امام صادق علیه السلام است. او در سال 145 هجرى و به همراهى 250 نفر از اصحاب خود در ماه رجب به عنوان خروج بر منصور عباسى به مدینه آمد و شهر را در تصرف خود در آورد. سرانجام در درگیرى با لشکر عیسى بن موسى‏ در اواسط ماه رمضان همان سال در سن 40 سالگى به قتل رسید. (54)
ابراهیم برادر محمد نیز بعد از قتل نفس زکیه، قیام کرد و در نزدیکى‏هاى کوفه کشته شد و بدین گونه پیش‏بینى امام صادق علیه السلام به‏ وقوع پیوست.
23- در سال ‏136 هجرى منصور دوانیقى دومین خلیفه عباسى، به ‏خلافت رسید و تا سال 158 هجرى حکومت کرد. دوران منصور یکى از پراختناق‏ترین دوران‏هاى تاریخ اسلام است. به طورى که حکومت ارعاب ‏و ترور، نفس‏هاى مردم را در سینه خفه کرده و وحشت، همه را فراگرفته بود. او براى استحکام پایه‏هاى حکومت‏ خود، افراد زیادى را به قتل رساند که ابومسلم خراسانى را مى‏توان یکى از این افراد دانست. (55)
مهم‏ترین مسئله‏اى که منصور را به رنج و زحمت مى‏انداخت، وجود علویان که در راس آنان شخص امام جعفر صادق علیه السلام قرار داشت، بود.
وى براى این که شخصیت و عظمت امام را بکاهد، شاگردان امام‏ را رو در روى ایشان قرار مى‏داد تا با آن حضرت به مباحثه ‏برخیزند (56) و امام را مغلوب کنند ولى موفق نگردید.
24- از روزى که منصور به حکومت رسید تا روز شهادت امام جعفر صادق علیه السلام که 12 سال به طول کشید، با وجودى که بین امام و منصور فاصله زیادى وجود داشت، زیرا امام در حجاز بودند و منصور در عراق مى‏زیست ولى به انواع مختلف، امام را مورد آزار و اذیت ‏خود قرار مى‏داد و چندین بار امام را نزد خود فراخواند تا او را به شهادت برساند ولى موفق به انجام نیت ‏شوم خود نشد. (57)
منصور درباره امام صادق علیه السلام تعبیر عجیبى دارد. مى‏گوید: جعفر بن محمد مثل یک استخوان در گلوى من است؛ نه مى‏توانم بیرونش بیاورم و نه ‏مى‏توانم آن را فرو برم. نه مى‏توانم مدرکى از او به دست آورم و کلکش را بکنم و نه مى‏توانم تحملش کنم. (58)
پى‏نوشت‎ها:
1- قاسم با دختر عموى خود اسماء بنت عبدالرحمن بن ابى‏بکر ازدواج کرد. بنابراین، مادر امام از طرف پدر و نوه ابوبکر است.
2- ائمه بقیع عبارتند از: امام حسن، امام سجاد، امام ‏باقر و امام صادق علیهم السلام.
3- الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 271/ کتاب الحجه، کلینى، باب ‏مولدالامام ابى ‏عبدالله/ حیات الصادق، ص‏6/ اعلام الورى طبرسى، ص‏271/ اصول کافى، ج 1، ص 472/ بحارالانوار، ج‏47، ص 1.
4- سیرى در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، استاد مطهرى، ص‏137، الارشاد، ص‏249.
5- تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 375/ الشیعه و الحاکمون، ص‏ 137/ مروج الذهب مسعودى، ج‏3، ص‏233 به بعد/ الکامل، ابن اثیر، ج 4، ص 465 به بعد.
6- الارشاد، شیخ مفید، ص 284/ مناقب آل ابى‏طالب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 280/ اعلام الورى، فضل بن حسن طبرسى، ص 291/ بحارالانوار، ج‏47، ص 241، ح 2.
7- الارشاد، شیخ مفید، ص‏289.
8- سیرى در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، ص ‏117- 118/ الکامل، ج‏3، ص ‏201 به بعد/ مقاتل الطالبیین، ص 70/ الامامة و السیاسه، ج 1، ص ‏165/ الغدیر، ج 10، ص ‏326/ مروج الذهب، ج‏3، ص‏166.
9- سیرى در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، ص‏117.
10- مجموعه آثار شهید مطهری، ج 14، ص 584.
11- ابواء مکانى است مابین مدینه و مکه. این مکان جایى است که‏ آمنه (س) مادر پیغمبر اکرم(ص) در آن ‏جا وفات یافت و حضرت امام‏ کاظم علیه السلام به دنیا آمد. (ر.ک: معجم البلدان، یاقوت حموى، ج 1، ص‏79.)
12- محمدبن عبدالله بن حسن بن حسن بن على علیه السلام.
13- سیرى در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، استاد مطهرى، ص 131- 132/ مقاتل الطالبیین، ص‏173.
14- سیرى در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، ص 134- 135.
15- الفخرى، ابن طقطقا، ص‏153/ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 352.
16- مروج الذهب، مسعودى، ج‏3، ص 284.
17- سیرى در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، ص‏123- 124/ بیست گفتار، ص‏ 180- 179.
18- الفخرى، ص 154- 155/ جهاد الشیعه، ص ‏104.
19- سیرى در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، ص 129- 124.
20- همان، ص 130.
21- همان، ص 131-130.
22- بیست گفتار، مطهرى، ص‏ 180- 179.
23- سیرى در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، ص‏157- 158.
24- مجموعه آثار، مطهرى، ج 14، ص 68- 71/ سوره تکویر، آیه ‏27/ سوره سباء، آیه 28/ سوره انبیاء، آیه 105/ سوره اعراف، آیه‏158/ سوره انعام، آیه ‏89/ نساء،133/ مجمع البیان، ج‏ 9، ص 164.
25- مثلا یک غلام بربرى مانند «نافع‏» یا «عکرمه‏» غلام‏ عبدالله بن عباس در کرسى استادى مى‏نشست و بسیارى از مسلمانان ‏عراقى، سورى، حجازى، مصرى، ایرانى و هندى در پاى درس او شرکت‏ مى‏کردند.
26- مسئله «تساهل و تسامح با اهل کتاب‏» عامل فوق العاده ‏مهمى بود. این مسئله ریشه حدیثى دارد. احادیثى همچون «خذواالحکمه ولو من مشرک‏» و «الحکمه ضاله‏ المؤمن، یاءخذها اینما وجدها» مضمونش همین است.
27- سیرى در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، ص‏161- 159.
28- از بحث‏هاى داغ آن روز، بحث‏هاى کلامى بود. متکلمین در اصول ‏عقاید و مسائل اصولى همچون خدا، صفات خدا، آیات مربوط به خدا، درباره نبوت و حقیقت وحى، درباره شیطان، توحید، ثنویت، قضا و قدر، جبر و اختیار و ... بحث مى‏کردند.
29- ظهور متصوفه به طورى که طبقه‏اى را به وجود آورند و طرفداران زیادى پیدا کنند و در کمال آزادى، حرف‏هاى خود را بر زبان جارى سازند، در زمان امام صادق علیه السلام رخ داد. این گروه به‏ عنوان نحله‏اى در مقابل اسلام سخن نمى‏گفتند، بلکه بیان مى‏داشتند که اصلا حقیقت اسلام آن است که ما مى‏گوییم. اینان روش خشکه مقدس‏ عجیبى پیشنهاد مى‏کردند که قابل تحمل نبود.
30- از خطرناک‎ترین طبقه‏هاى این عصر، ظهور زنادقه بود. زنادقه ‏طبقه متجدد و تحصیل کرده آن عصر بودند. که با زبان‏هاى زنده آن‏ روز سریانى، فارسى، هندى و ... آشنا بودند. زنادقه و دهریینى از قبیل ابن‏ابى‏العوجاء، ابوشاکر دیصانى و حتى ابن‏مقفع ‏وجود داشتند که با آن حضرت به محاجه برخاستند. احتجاجات بسیار مفصل و طولانى که در این زمینه باقى است ‏به راستى اعجاب آور است. «توحید مفضل‏» در اثر یک مباحثه با یک نفر دهرى‎مسلک و رجوع مفضل به امام صادق علیه السلام پدید آمده است.
31- مدینه، کوفه، بصره و حتى اندلس هر کدام مرکزى به شمار مى‏رفتند که مالک ابن انس، ابوحنیفه و ... رهبرى آن را بر عهده ‏داشتند.
32- بیست گفتار، ص 180- 184.
33- نعمان بن ثابت ‏بن زو طى بن مرزبان معروف به ابوحنیفه دو سال شاگرد امام بود. (امام الصادق و المذاهب الاربعه، حیدر اسد،ج 1، ص 70.)
34- مالک بن انس نیز نزد امام مى‏آمد و به شاگردى آن حضرت‏ افتخار مى‏کرد. (همان، ج 1، ص‏53)
35- سیرى در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، ص‏151- 147.
36- حرکت‏هاى علمى دنیاى اسلام، اعم از شیعه و سنى مربوط به‏امام صادق علیه السلام است. حوزه‏هاى سنى مولود تفکر امام است؛ چون در راس حوزه‏هاى سنى، جامع الازهر وجود دارد که در حدود 1000 سال ‏پیش توسط شیعیان فاطمى تاسیس شد و تمام حوزه‏هاى دیگر اهل سنت، منشعب از این جامع است. (سیرى در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، ص‏164- 163.)
37- رجال کشى، محمد بن حسن طوسى، ص 275؛ قاموس الرجال، محمدتقى ‏تسترى، ج‏3، ص ‏416/ بحارالانوار، ج‏47، ص 345.
38- بحارالانوار، ج‏47، ص 72.
39- مستدرک الوسائل، حاج میرزا حسین نورى طبرسى، ج 12، ص‏297به بعد/ وسائل الشیعه، حر عاملى، ج‏9، ص 32.
40- تاریخ الشیعه، ص‏43.
41- حیاة ‏الامام الباقر علیه السلام، ج 1، ص ‏256/ المحاسن، ص‏119.
42- المناقب، ج 4، ص 248.
43- الارشاد، شیخ مفید، ص‏267.
44- کتاب الغیبه، محمد بن ابراهیم نعمانى، ص 328/ بحارالانوار، ج‏47، ص 254.
45- الارشاد، شیخ مفید، ص‏267.
46- مقاتل ‏الطالبیین، ص‏127/ بحارالانوار، ج‏46، ص ‏208.
47- تاریخ یعقوبى، ج‏3، ص‏67 -70/ مختصر تاریخ العرب، سید امیرعلى، ص 154/ بحارالانوار، ج ‏46، ص 172/ الاخبارالطوال، ص‏345/ مقاتل الطالبیین، ص‏137.
48- الامالى، شیخ‏ طوسى، ص‏277 و شیخ ‏صدوق، ص 392/ تنقیح المقال، مامقانى، ج 1، حرف (ز).
49- روایاتى که در نکوهش زید بیان گردیده به خاطر تقیه صورت ‏گرفته است.
50- الغدیر، ج 2، ص 221.
51- تاریخ طبرى، ج 8، ص 300.
52- همان، ج‏3، ص 70/ رجال کشى، ص 184.
53- سیرى در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، مطهرى، ص‏117- 118/ تنقیح‏المقال، مامقانى، ج 1، حرف (ز)، ص 468/ سفینة ‏البحار، ج 1، ماده(ز).
54- تاریخ طبرى، ج 8، ص 300.
55- تذکرة ‏الخواص، ابن‏جوزى، ص‏203- 199.
56- سیرى در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، ص‏197/ تاریخ الخلفا، سیوطى، ص 208 و 209.
57- الامام الصادق علیه السلام، محمد ابوزهره، ص 28/ الامام جعفر الصادق ‏رائد السنه و الشیعه، ص ‏19.
58- مناقب آل ابى‏طالب علیه السلام، ج 4، ص 238/ الامام الصادق علیه السلام، مظفر، ج 1، ص 111/ سیرى در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، ص 159- 158/ وسائل‏ الشیعه، ج‏12، ص‏ 129/ کشف الغمه، ج 2، ص 209- 208/ بحارالانوار، ج‏47، ص 42.
منبع:
ماهنامه کوثر، ش 40 ، سید سعید روحانى




ادامه مطلب

[ سه شنبه 91/6/21 ] [ 12:42 عصر ] [ هانیه ]

امام صادق

امام صادق علیه السلام و چیستى تشیع

لقب رئیس مذهب شیعه* بدین جهت براى امام ششم شیعیان شهرت یافت که معارف شیعى در دوران ایشان و در سایه تعالیم حضرتش، فرصت انتشار یافت. براى آشکار شدن اهمیت این مجال تاریخى، اشاره‎اى کوتاه به فشارهاى اجتماعى و سیاسى وارد بر امامان پیش از حضرت صادق علیه‎السلام لازم است.
این فشارها گرچه در ابتدا، به عنوان سیاستى راهبردى، از سوى دستگاه‎هاى حاکمه تعقیب مى‎شد، اما جو اثرپذیر مسلمانان که به راحتى تحت تاثیر تبلیغات قرار مى‎گرفت بر تنگناها مى‎افزود و البته مصلحت جویى‎ها و عافیت طلبى‎ها نیز مزید بر علت مى‎شد.
در میان ائمه علیهم السلام، امیرالمومنین على علیه السلام به جهت سوابق بى نظیر و توصیه‎هاى مکرر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم موقعیت ویژه‎اى داشت که لازمه طبیعى آن مورد توجه قرار گرفتن ایشان از سوى مسلمانان بود، اما چنین نشد. بحث بر دور داشته شدن آن حضرت از خلافت نیست بلکه حتى در حوزه‎هاى فکرى و عقیدتى نیز زمینه ظهور جدى در اختیار ایشان نبود. کدام یک از خطبه‎هاى مفصل و مهم نهج البلاغه، در دوران بیست و پنج ساله خانه نشینى امام ادا شده است؟
مردم حتى در دوران حکومت حضرت على علیه السلام نیز تبعیت و انقیاد جدى نسبت به ایشان نداشتند، چه در امور دینى و چه در امور حکومتى. تفصیل این سخن فرصتى دیگر مى طلبد. وقتى عرصه بر على بن ابى طالب چنین تنگ باشد، وضعیت امامان بعدى معلوم خواهد بود، زمانى که با روى کار آمدن بنى‎امیه و فاصله گرفتن نسل‎ها از صدر اسلام هر چه مى‎گذرد، کار بر ائمه (علیهم السلام) سخت‎تر مى‎شود.
در اواخر دوران امامت حضرت باقر علیه السلام همزمان با ضعف مفرط بنى‎امیه، فشارها بر آن حضرت کاهش یافت و شرایط اجازه تشکیل حلقه‎هاى درس و بیان حقایق دین و شریعت را به آن جناب مى‎داد، همچنان که آمد و شد اصحاب نزدیک امام نیز مقدورتر مى‎گشت. این میراث به امام صادق علیه‎السلام نیز رسید و از آغاز دوران امامت ایشان تا پایان عمر بنى امیه، یعنى سال 132ادامه داشت.
در رجال شیخ طوسى، نام 3223 نفر به عنوان اصحاب امام صادق علیه السلام برده شده است. از حسن بن على وشاء یکى از اصحاب امام رضا علیه السلام نقل شده که گفت: در مسجد کوفه نهصد نفر را دیدم که از جعفر بن محمد (علیهماالسلام) حدیث نقل مى‎کردند. (1)
البته چنین ارقامى بدان معنا نیست که همه این افراد، به یک میزان مورد وثوق امام قرار داشتند، لذا آن حضرت نسبت به عده محدودترى از اصحاب خود، توثیق‎ها و تجلیل‎هاى ویژه نموده و به برخى اجازه مى‎دادند تا در مباحث مختلف وارد میدان شوند و به بحث و حتى مناظره بپردازند.
در رجال کشى نقل شده که مردى شامى در مجلس امام وارد شد و عرض کرد: شنیده‎ام که براى هر سئوال پاسخى دارید، پس آمده‎ام که با شما مناظره کنم. امام فرمود: در چه موضوعى بحث دارى؟ گفت: در قرآن. امام به حمران بن أعین فرمود: پاسخ این مرد را بده. مرد شامى خطاب به امام گفت: من مى‎خواهم با خود شما بحث کنم. حضرت فرمود: اگر بر حمران چیره شدى، بر من غلبه یافته‎اى. سپس در آن جلسه زراره بن أعین در فقه با مرد شامى مناظره کرد، هشام بن سالم در توحید و هشام بن حکم در امامت و مومن طاق نیز در پاره‎اى امور اعتقادى. (2)
مردم حتى در دوران حکومت حضرت على علیه السلام نیز تبعیت و انقیاد جدى نسبت به ایشان نداشتند، چه در امور دینى و چه در امور حکومتى. تفصیل این سخن فرصتى دیگر مى طلبد. وقتى عرصه بر على بن ابى طالب چنین تنگ باشد، وضعیت امامان بعدى معلوم خواهد بود، زمانى که با روى کار آمدن بنى‎امیه و فاصله گرفتن نسل‎ها از صدر اسلام هر چه مى‎گذرد، کار بر ائمه (علیهم السلام) سخت‎تر مى‎شود.
پس از این مقدمه، به موضوع اصلى مورد نظر در این مقال مى‎پردازیم و آن را با سئوالى آغاز مى‎کنیم: آیا امام صادق علیه السلام با توجه به فرصت ویژه و بى‎سابقه‎اى که پس از گذشت بیش از یک قرن از تاریخ تشیع براى ایشان حاصل شد، در مورد معنا و مفهوم تشیع و چیستى آن، مطالبى فرموده یا خیر؟ پاسخ یقیناً مثبت خواهد بود. مگر ممکن است امام در موضوعات فقهى، چنان فرمایش‎هاى متعدد و تعالیم فراوانى بیان کرده باشند که متون فقهى ما به طور عمده بر محور سخنان آن حضرت (و پدر گرامى‎شان) قرار یافته، آنگاه در باب مسائل عقیدتى که پایه و اساس دیانت است، مطالبى قابل توجه و مبنایى نفرموده باشند؟

طبیعتاً همان گونه که در فقه، نقلیات کمترى از چهار امام اول حتى امیرالمومنین (علیه السلام) در مقایسه با امامان پنجم و ششم وجود دارد، در اعتقادات نیز مطالب نقل شده از آن دو امام، به ویژه امام صادق علیه السلام به مراتب بیشتر است، لذا نمى‎توان در ارائه تعریف از تشیع سخنان امام ششم را لحاظ ننمود. امامان یک سلسله متصل به رسول خدایند که سخن‎شان یکى است و مرام واحدى را معرفى و ترویج مى‎کنند. چنان که از امام صادق علیه السلام نقل است: «سخن من، سخن پدرم و کلام پدرم، کلام جد من است و آن کلام حسین و ... سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که سخن خداى متعال است.» (3) اما بى توجهى به شرایط ویژه و سخت زمانى امامان در القا و بیان این مرام و منظومه اعتقادى، خبط بزرگى است.
شاگردان امام صادق علیه السلام از سخنان و تعالیم ایشان مکتوباتى را تالیف کردند که اصول نامیده مى‎شود و به تعبیر میرداماد «حدود چهارهزار شاگرد در محضر امام صادق علیه السلام بودند که کتب و تالیفاتشان فراوان بوده اما تعدادى که اعتبار آنها مقبول قرار گرفت و مورد اعتماد واقع شد، اصول چهارصدگانه نامیده شده است.» (4) در مورد اعتبار این مجموعه‎هاى روایى، دانشمندان علم حدیث سخنان فراوان گفته‎اند. میراث حدیثى امام صادق علیه السلام در فاصله زمانى پس از ایشان تا حدود دو قرن بعد که تالیف کتب جامع روایى آغاز شد، از سوى امامان بعدى نیز تقویت شد و البته طبعاً این میراث در معرض آفات خاص خود نیز قرار داشت. سخن در این است که آیا هیچ اثر و ثمرى از آموزه‎هاى آن امام بزرگ، در تعریف تشیع و بیان چارچوب‎هاى آن به ما نرسیده است؟ آیا روشنفکران ما مى‎توانند بى‎نیاز از این مجموعه به ارائه مفهوم تشیع اقدام کنند؟
هر قدر هم که کسى در میزان اعتبار میراث حدیثى شیعه تردید و یا حتى غلو کند، امکان نادیده گرفتن و ناچیز انگاشتن آن مبانى علمى را ندارد.
یکى از برخوردهاى غیرعلمى - در ظاهر علمى - و تا حدى عوام گرایانه با حدیث را مثال مى‎آوریم. اگر شخصى موجه و موثق و کاملاً مورد اعتماد، حادثه یا مطلبى را براى شما، از قول شخص ثالثى نقل کند و بر صحت نقل تاکید نماید، چه بسا شما بدون آن که شخص ثالث را بشناسید، به واسطه اعتماد به ناقل مستقیم که با او مواجه بوده‎اید و تکیه بر این که او به هر کسى اعتماد نمى‎کند مطلب را بپذیرید. در این حالت شما مطلب مورد نظر را با دو واسطه - راوى - دریافت کرده‎اید که واسطه اول برایتان مجهول و واسطه دوم برایتان کاملاً مورد اعتماد است اما به قرینه تاکید واسطه دوم و شناخت و اعتمادتان به وى، به نقل اعتماد مى‎ورزید. بنابراین اگر گفته شود که هر حدیثى به صرف مجهول بودن یک راوى آن، محکوم به بطلان است، بدون آن که قرائن موجود ملاحظه شود، حکمى علمى نشده است. این تنها یک نمونه و مثال بود.
از تاریخ حدیث شیعه به روشنى فهمیده مى‎شود که بسیارى از اصول چهارصدگانه - که ذکرش گذشت - به دست صاحبان کتب اربعه - به ویژه جناب کلینى صاحب کتاب کافى رسیده است. لذا آنان قرائنى افزون بر صحت سند حدیث در اختیار داشته‎اند. از آنجا که این بحث، مسئله‎اى فنى در علم حدیث است ما به همین اشاره اکتفا مى‎کنیم به امید آن که طرح موضوعى در ذهن خوانندگان محترم باشد، زیرا خدشه نمودن بى امان در میراث حدیثى، یکى از آفات دین شناسى‎هاى امروزین جامعه ما است.
اما در ادامه بحث اصلى خود باز هم با خدشه کنندگان مماشات نموده و از احادیثى نمونه مى‎آوریم که از نوع صافى‎هاى سخت گیرانه گذشته و همه گزینش‎هاى گاه غیر علمى را پشت سر گذاشته اند، اما باز هم در صحنه مانده‎اند. نمونه‎اى از این احادیث صحیح السند از اصول کافى، که از امام صادق علیه‎السلام نقل گردیده، چنین است:
- باب وجوب طاعت/ حدیث 6: ما قومى هستیم که خداوند طاعتمان را واجب ساخته است.
- باب آن که ائمه (علیهم السلام) والیان امر الهى و گنجینه داران علم اویند/ حدیث 5: ما حجت‎هاى الهى بر بندگانش و گنجینه‎داران علم اوییم.
- باب نص خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بر ائمه (علیهم السلام)/ حدیث 102: از امام صادق (علیه السلام) در مورد آیه «اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولى الامر منکم» سئوال شد پس فرمود: این آیه در مورد على بن ابى طالب (علیهماالسلام) و حسن (علیه السلام) و حسین (علیه‎السلام) نازل شد ... سپس در مورد على بن حسین (امام سجاد علیه السلام) و پس از ایشان در محمد بن على (امام باقر علیه السلام) استمرار یافت...
- باب غیبت/ حدیث10: اگر به شما خبر رسید که صاحب این امر (رسالت مهم الهى در گستردن دین و عدل در عالم) غایب شده است، این مسئله را انکار نکنید. از احادیثى که مضمون آنها قابل انکار نیست - و نمونه‎هاى فوق گوشه‎اى از آنها است - به دست مى‎آید که انتصاب الهى امامان شیعه (که عصمت لازمه آن است) علم لدنى و الهى آنان و غیبت امام عصر (عج) از موارد غیرقابل حذف در تعریف تشیع است.
*لازم به ذکر است که نسبت دادن عنوان رئیس مذهب شیعه به امام صادق علیه السلام به این مفهوم است که ایشان به علت شرایط مساعد و مناسب عصر خویش احیاگر مذهب تشیع شدند و اطلاق رییس مذهب شیعه به ایشان به این معنا می باشد . بعضی از افراد تعمداً و عده‎ای هم از روی جهل این کلام را نادرست برداشت می‌کنند. علت اشتباه و نادرست بودن برداشت آن ها این است که اولا دین و مذهب صاحبی دارد و آن خداوند تبارک و تعالی می‎باشد و دین مبین اسلام توسط پیامبر نور و رحمت حضرت ختمی مرتبت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم برای هدایت بشر از جانب خداوند آورده شده است تا ما با تبعیت از آن به سعادت و کمال در این دنیا و هم در آخرت برسیم . و ثانیا این که عده‎ای با بیان مکرر این که امام صادق علیه السلام موسس و رئیس مذهب شیعه هست می‎خواهند این ذهنیت را در افراد ایجاد کنند که شیعه پیدایش و تاسیس آن به زمان امام صادق علیه السلام برمی‎گردد و یک فرقه منشعب شده از اسلام است و مذهب جعلی و غیر صحیحی است و اهل سنت چون قدمت بیشتری دارد، مذهب حقه است در حالی که اصل شیعه و تاسیس آن به زمان حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر می‎گردد لذا با این بیان که عرض شد نسبت رئیس مذهب شیعه و یا موسس آن را به امام صادق دادن (با این برداشت) کلامی غلط است که باید این نکته را به گوینده آن تذکر داد.
پی‎نوشت‎ها:
1- رجال نجاشى/ شماره 80.
2- بحارالانوار، ج 47/ص 407.
3- کافى، ج 1/ص 53.
4- الذریعه،ج 2/ ص130 .
منبع:
روزنامه شرق، جواد محدثی .




ادامه مطلب

[ سه شنبه 91/6/21 ] [ 12:37 عصر ] [ هانیه ]

ویژه نامه شهادت امام جعفر صادق(ع)

مجلات > عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی > گلبرگ > آبان 1385، شماره 80


شهادت امام جعفر صادق علیه السلام: اشکهای بقیع گون


پدید آورنده : بدرالدین، محمد کاظم ، صفحه 62

 

امام جعفر صادق علیه السلام در هفدهم ربیع الاول سال 83 ق، با تولد خویش در مدینه، بستانْ سرای آفرینش را نویدی از دلاویزترین گل دانش داد. 65 سال عمر پربرکت امام، با حکومت ده تن از امویان و دو تن از عباسیان رو به رو بود.(1)

ایشان در 31 سالگی عهده دار امامت شد و در فضای آشفته اشتغال امویان و عباسیان به درگیری های دامنه دار برای حکمرانی، حضرت توانست از این فرصت پیش آمده بهره جوید و با منطقی ترین موضع گیری، بستر آرامشی برای بهره گیری از علوم و فنون و عقاید راستین اسلام فراهم کند تا سبکباران و رهپویان حقیقت، از جرعه های زلال اندیشه های حضرتش سیراب گردند.

عصر روشن

امام صادق علیه السلام ، فاتح قلّه های دانش بود که به سازندگی شاگردانی نیکْ بخت در مکتب فکور و پر جاذبه خویش می پرداخت. عصر آن پیشوای ممتاز و نمونه برجسته تعقل را می توان عصر تزریق اندیشه های ناب در حوزه اسلام و طلوع جنبش های فرهنگی شعورمند در بافت مذهب دانست. دوران دست آورد گران سنگ مناظره ها و رویارویی ایده ها. دوره همْ تراز کردن دیدگاه های بشری

______________________________

1. سید جعفر شهیدی، زندگانی امام صادق علیه السلام ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ 1، 1377، ص 4.

 

 

و قوام پایه های تفکّر. برهه راهیابی جلوه های بدیع به حیطه اذهان و مقطع ستیز برهان صادق با هرچه انحطاط و ناپاکی و آموزه های ناروا.

دانش سرای پهناورتر از قرون

شیوه عملی امام صادق علیه السلام ، احیای اندیشه های شیعی و منسجم کردن خطوط مکتب و تنظیم خط فکری تشیع بود. به همین دلیل، پیش از آنکه این مکتب عنوان دیگر یابد، «مذهب جعفری» نامیده شد. او حقایقی را در جهان آشکار ساخت که بالاتر از مرز زمان آن روز بود. پیشرفت فرهنگ و تمدن اسلامی، مرهون اقدام های امام صادق علیه السلام است.(1)

دریای دانایی

با کاوش و آمارگیری از کتاب های غنی همچون بحارالانوار، درمی یابیم به اندازه ای که از امام صادق علیه السلام روایت وارد شده است، از دیگر معصومان علیهم السلام نقل نشده است. این حجم بالا، تنها سخنان آن امام در محدوده فقه، حکمت و تفسیر است. دیگر روایات امام در علوم دیگر، قربانی اختلاف های سیاسی شد.چه بسیار کتاب هایی که به واسطه سیاست های نادرست، در آب ها و آتش ها افکنده شدند. چه بسیار محدّثان فرهیخته که به سبب هراس از خون ریزی، جرئت مطرح کردن این اندیشه های روشن را نداشتند. محمدبن مسلم، یکی از شاگردان حضرت با سی هزار حدیث در سینه، زمینه را برای نقل حتی یکی از آنها آماده نمی دید.(2) اینها، گواه بر پهناوری فراتر از تصوّر این دانشگاه است که حتی اکنون با منابع از دست رفته، پاسخگوی نیازهای فراوان امروز به شمار می آید.

فعالیت های سیاسی

برخی با دیده پوشی از بُعد سیاسی حرکت های امام صادق علیه السلام ، او را نشسته بر کُرسی تدریس و فردی تنها مشغول تحقیق علمی می دانند؛ حال آنکه جهت گیری های سیاسی امام، انکار ناپذیراست. سیاست برای ائمه علیهم السلام ، تعریفی دیگر دارد و آن اجرای احکام فردی ـ اجتماعی اسلام و فراهم آوری زمینه دست یابی مردم به آرمان های قرآنی است. امام صادق علیه السلام نیز با این خط مشی پیامبرپسند، طبق شرایط و مقتضیات زمان خویش، با پدید آوردن انقلاب ریشه ای فرهنگی، این مهم را محقّق ساخت و چهره زیبای اسلام را از سالیان انزوا در آورد. این سیاست موفق و کوبنده است که سیاست منصور دوانیقی را به خاک ذلّت می کشاند. هم از این روست که

______________________________

1. علی قائمی، در مکتب احیاگر تشیع، انتشارات امیری، چ1، بهار 77، ص 9.

2. سید محمد تقی مدرسی، زندگی و سیمای حضرت امام جعفر صادق علیه السلام ، ترجمه: محمد صادق شریعت، مؤسسه فرهنگی انصارالحسین علیه السلام ، چ 2، زمستان 72، صص 18 ـ 19.

 

 

منصور، ناتوانی دستگاه سلطنتی خود را چنین اعتراف می کند: «جعفر بن محمد، استخوانی است که در گلوی من گیر کرده است».(1)

پیشرو در بندگی

پیشوای مذهب مالکی درباره ابعاد وجودی امام صادق علیه السلام می گوید: «هیچ چشم و هیچ گوشی ندید ونشنید و بر قلبی خطور نکرد که انسانی از نظر علم و عبادت و پرهیزکاری، از جعفربن محمد علیه السلام برتر باشد».(2) سرمشق قرار دادن حالات خالصانه امامان معصوم علیهم السلام در زمینه روبه رویی با خداوند سبحان، می تواند یاری رسان انسان خاکی برای رسیدن به این هدف آسمانی باشد. امام صادق علیه السلام است که با درک حقیقت بندگی، به هنگام لبیک گویی، نزدیک است از دگرگونی حال بر زمین افتد و می فرماید: «چگونه جرئت کنم و لبیک بگویم؛ در حالی که می ترسم خدایم بگوید: لا لَبَیْک وَ لا سَعْدَیْک؛ تو را نمی پذیریم و در درگاه ما راه نداری».(3) اهمیت عبادت نزد ایشان تا به آن پایه است که لحظات آخر عمر شریف فرمود: هر کس را با من خویشاوندی دارد گرد آورید. آمدند. پس فرمود: «اِنَّ شفاعتَنا لا تَنالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلاة؛ شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد، نمی رسد».(4)

نگرش امام صادق علیه السلام به احسان

باور مقدس حضرت صادق علیه السلام چنین بود که باید نیکی پیش از درخواست باشد. پس از درخواست، این بهای آبروی نیازمند است که پرداخته می شود.پیشوای صادق، جدا از آنکه خود شخصاً به بخشش های شبانه و پنهانی می پرداخت، افرادی را هم واسطه قرار می داد تا بدون اینکه نامی از امام ببرند، حامل احسان و کَرَم فراوانش باشند. در مواردی، بهره مندان ناآگاه، پس از دریافت کمک به جای سپاس، رفتار گستاخانه ای به این منبع لطف و سخا داشتند.

مددرسانی های گسترده امام، حتی شامل غیر شیعیان و مخالفان نیز می شد.(5) حضرت، نُه دهم از محصولات زمین زراعی خویش را در کارهای خیر مصرف می کرد و تنها یک دهم آن را برای خود برمی داشت.(6)

______________________________

1. باقری بیدهندی، وظایف استانداران از دیدگاه امام صادق علیه السلام ، قم، نشر روح، ص 25.

2. همان، ص 70، به نقل از: تهذیب التهذیب، ج 2، ص 105.

3. سید جعفر شهیدی، زندگانی امام صادق علیه السلام ، ص 7، به نقل از: خصال، ص 184؛ علل الشرایع، ص 235.

4. همان، ص 87، به نقل از: بحار الانوار، ج 47، ص 2.

5. در مکتب احیاگر تشیع، صص 109-111.

6. زندگی و سیمای حضرت امام جعفر صادق علیه السلام ، ص 59.

 

 

 

حلم و جوان مردی

منزلت شکیبایی تا حدّی است که رسول گرامی اسلام می فرماید: «نزدیک بود شخص بردبار، پیمبر شود».(1) صادق آل محمد صلی الله علیه و آله در یکی از اندرزها به منصور ـ خلیفه عباسی ـ می فرماید: «بر تو باد به حلم، که اساس علم است».(2) حضرت، هر گاه از کسی ناسزا و دشنامی می شنید، به جایگاه نمازش می رفت و رکوع و سجود بسیار انجام می داد و فراوان می گریست و از خدا برای کسی که دشنام و ناسزایش گفته بود، طلب آمرزش می کرد. اگر دشنام دهنده از خویشان بود، با دادن پول با او رابطه برقرار می کرد و به الطاف و نیکی های خویش می افزود و می فرمود: «من دوست دارم خداوند بداند که من گردنم را در برابر خویشانم فرود می آورم و به سوی آنان شتاب می جویم، پیش از آنکه از من بی نیازی جویند».(3) یکی از پندهای ارزشمند حضرت به فرزند بزرگوارش امام کاظم علیه السلام این است: «اگر کسی از طرف راستت درآمد و ناسزایت گفت و سپس به طرف چپت رفت و زبان به پوزش گشود، عذرش را بپذیر».(4)

کار در مکتب جعفری

مکتب امام صادق علیه السلام سرشار از درس های تلاشگری برای کسب روزی حلال است. کار و کوشش چنان برازنده اجتماع است که امام ششم همانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «الکادُّ علی عیالهِ کالمجاهِدِ فی سبیلِ اللّه؛ کوشنده و تلاشگر برای خانواده و افراد تحت سرپرستی خود، مانند کسی است که در راه خدا سرگرم جهاد است».(5) در حالات امام صادق علیه السلام نوشته اند: با پیراهنی از کرباس در مزرعه تلاش داشت و عرق از سر و روی او می چکید. حرارت آفتاب و رنج کار را در وسط روزهای گرم تحمل می کرد تا آب و نان حلالی را شخصاً به دست آورد. او از مردم می خواست با فعالیت خویش، در آبادانی دنیا بکوشند و زمین خدا را پر بار کنند.(6)

تجارت اسلامی

یکی از کارگزاران، سود سرشاری ناشی از هزار دینار اولیه امام صادق علیه السلام خدمت ایشان آورد. او هنگامی که با شگفتی امام روبه رو شد، گفت: چون کالا در مکان دیگر کمیاب بود، عهد بستیم گران بفروشیم. امام تنها همان سرمایه خویش ـ هزار دینارـ را برداشت و در بقیه هیچ گونه تصرفی نکرد و فرمود: به چنین سودی نیاز ندارم. سپس ادامه داد: «شمشیر زدن در میدان جنگ، از به دست آوردن روزی حلال آسان تر است».(7) امام صادق علیه السلام در آموزش مسایل فقهی تجارت

______________________________

1. نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ح 2113.

2. زندگی و سیمای حضرت امام جعفر صادق علیه السلام ، ص 71.

3. همان، ص 62.

4. همان، ص 72.

5. در مکتب احیاگر تشیع، ص 71.

6. همان، صص 72 ـ 74.

7. در مکتب احیاگر تشیع، ص 93.

 

 

تلاش بسیار داشت. این جمله معروف از ایشان است که: «الفقهُ ثُمَّ الْمَتْجَرْ؛ نخست دانش دینی مربوط به کسب و کار را بیاموزید، آن گاه به تجارت بپردازید».(1)

دین مهر

هدیه دادن، از جمله مسائلی است که جایگاه خاصی در کتاب های روایی و فقهی ما دارد. امام صادق علیه السلام با توجه به تفاوت انگیزه ها، هدیه را به سه صورت دسته بندی می کند: «اَلْهَدِیَّةُ عَلی ثَلاثَهِ وُجُوهٍ: هَدِیَّةُ مُکافاةٍ وَ هَدِیَّةُ مُصافَحَةٍ وَ هَدِیَّةٌ لِلّه عَزَّوَجَلَّ؛ هدیه مکافات، برای تلافی و پاسخ هدیه بیشتر از سوی گیرنده است. هدیه دیگر، همان رشوه است که اسلام، دهنده و گیرنده آن را در آتش دوزخ می داند و صورت سوم، هدیه برای خشنودی پروردگار است».(2) امام صادق علیه السلام در روایتی دیگر می فرماید: «تَهادُوا تَحابُّوا فَاِنّ الْهَدِیَّةَ تَذْهَبُ بِالضَّغائِنِ؛ با هدیه و ارمغان، محبّت اشخاص را جلب کنید که هدیه، کدورت ها را برطرف می سازد».(3)

اشراف به زبان های دیگر

روزی عده ای از ایرانیان نزد امام صادق علیه السلام آمدند و حضرت بدون بیان هیچ مقدمه ای فرمود: «هر کس مالی را از راه غیرحلال به دست آورد، خداوند مقدّر فرموده آن اموال در هلاکت گاه ها صرف شود». وقتی آنان توضیح بیشتر خواستند، حضرت به فارسی فرمود: «از باد آید، به دَم بشود».(4) همچنین روزی با حضور آنان، امام صادق علیه السلام به عربی سخنی را بیان فرمود. اظهار کردند عربی بلند نیستند. پس حضرت به زبان فارسی فرمود: «هر که دِرَم اندوزد، جزایش دوزخ باشد».(5)

امام علیه السلام و اغتنام فرصت

قرآن کریم، مؤمنان را از لغو و بیهودگی، روی گردان می داند.(6) امام صادق علیه السلام که خود پیشوای مؤمنان و نمونه عمل کنندگان به دستورات قرآنی است، در صرف اوقات خویش مراقب بود به هدر نرود. ایشان می کوشید از فرصت خود بهترین و بیشترین بهره گیری را داشته باشد. فردی در محضر آن حضرت به بیهوده گویی پرداخت و سخنانی می گفت که حاصل و نتیجه آن، وقت گذرانی بود. امام صادق علیه السلام فرمود: «مرا به حال خود واگذار که در اوقات خود بخیلم».(7)

به مأمنی رو و فرصت شِمُر غنیمت وقت که در کمینگه عمرند قاطعان طریق(8)

______________________________

1. همان، ص 75.

2. درس هایی از مکتب امام صادق علیه السلام ، ص 206.

3. همان، ص 54.

4. محمد حسین مهر آیین، صبح صادق، ص 33، به نقل از بحار الانوار، ج 47، ص 84.

5. همان، به نقل از بحارالأنوار، ج 47، ص 119.

6. مؤمنون: 3.

7. در مکتب احیاگر تشیع، ص 95، به نقل از: زندگانی امام صادق علیه السلام ، ص 7.

8. حافظ.

 

 

بوی عشق از تربت نور

منصور دوانیقی با کینه ای که از امام صادق علیه السلام ، و بیمی که از روی آوردن مردم به آن حضرت در دل داشت، آسوده نمی نشست تا اینکه به دست والی خود در مدینه، حضرت را با انگوری زهرآلود به شهادت رساند. او سپس حیله گرانه به گریه و زاری و عزاداری پرداخت و می گفت: مثل جعفربن محمد کجا پیدا می شود؟(1) تاریخ نگاران نوشته اند تشییع جنازه شگفتی صورت گرفت که تا آن زمان بی سابقه بود. مسلمان و کافر، شیعه و سنی در آن شرکت داشتند.(2) سرانجام ششمین نیّر برج امامت را، در قبرستان بقیع و در کنار امام مجتبی علیه السلام و امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام به خاک سپردند. امام صادق علیه السلام درباره زیارت خود چنین می فرماید: «مَنْ زارَنی غُفِرَتْ لِذُنُوبِهِ وَ لَمْ یَمُتْ فقیراً؛ هر کس مرا زیارت کند، فقیر نمی میرد و خداوند گناهانش را می بخشد».(3)

مایه خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست می کنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم(4)

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله از دیدگاه امام صادق علیه السلام

آخرین پیامبر

در قرآن کریم، آیاتی وجود دارد که اسلام را دینی برای همه مکان ها و زمان ها می داند.(5) پاره ای دیگر از آیات، بر خاتمیت دلالت دارد.(6) بدیهی است با پایان یافتن رسالت، اسلام، آخرین دین جهانی است. دسته دیگری از آیات، اسلام را دین کامل و تمام می داند. در این صورت، چنین دینی تا پایان جهان، پاسخگوی نیازهای بشری خواهد بود و چون دستورات پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بر پایه فطرت، عقل و وجدان است، از کهنگی و اجراناپذیر بودن مبرّا، و برای همیشه پابرجا و جاویدان خواهد بود. ازاین رو امام صادق علیه السلام می فرماید: «حلالُ محمدٍ حلالٌ ابدا اِلی یَومِ القیامَةِ وَ حَرامُهُ حَرامٌ ابدا اِلی یومِ القیامةِ؛ حلال محمّد صلی الله علیه و آله همیشه و تا روز قیامت حلال، و حرام او، همیشه و تا روز قیامت حرام است».(7)

ثمره اطاعت از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله

صفوان جمّال از قول امام صادق علیه السلام درباره فرمایش خدای عزّوجل، «کُلُّ شی ءٍ هالکٌ إلاّ وَجْهَهُ؛(8) همه چیز جز ذات (پاک) او فانی می شود»، نقل می کند که فرمود: هر کس از راه اطاعت پیامبر گرامی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله با انجام آنچه مأمور شده است، به سوی خدا رود، آن وجهی است که

______________________________

1. زندگانی امام صادق علیه السلام ، ص 85 ـ 86؛ به نقل از در مکتب احیاگر تشیع، صص 409 و 412.

2. در مکتب احیاگر تشیع،ص 411.

3. همان، ص 414.

4. حافظ.

5. اعراف: 158؛ انبیاء: 107؛ فرقان: 1 و...

6. احزاب: 40.

7. درس هایی از مکتب امام صادق علیه السلام ، ص 82.

8. قصص: 88.

 

 

نابود نمی شود؛ چنان که می فرماید: «مَنْ یُطِع الرَّسولَ فَقَدْ اَطاعَ اللّه؛(1) هر کس از پیامبر اطاعت کند، اطاعت خدا کرده است».(2)

مپندار سعدی که راه صفا توان رفت جز در پی مصطفی صلی الله علیه و آله

محبت و ارادت به پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله

شخصی می گوید: مدتی بود در مجلس امام صادق علیه السلام حاضر نمی شدم. همین که مشرّف شدم، امام فرمود: چند روز است تو را نمی بینم. گفتم: پسردار شده ام. امام فرمود: چه نامش نهادی؟ گفتم: محمد. حضرت چون نام محمد را شنید، صورتش را نزدیک زمین بُرد و می گفت: «محمد محمد محمد»، تا آنکه نزدیک بود صورت مبارک به زمین بچسبد. سپس فرمود: «جانم، مادرم، پدرم و تمامی اهل زمین فدای رسول خدا صلی الله علیه و آله باد». نیز فرمود: «این پسر را دشنام مده و او را مزن و با او بدی مکن. بدان خانه ای نیست که در آن نام محمد باشد، مگر آنکه هر روز پاکیزه وتقدیس می شود».(3)

دعایی کوتاه با فضیلتی بی شمار

در مورد ذکر شریف صلوات، مطالب فراوان است؛ از جمله آنچه شیخ صدوق در علل الشرایع می نگارد که خداوند ابراهیم را خلیل خود گردانید، برای آنکه بر محمّد و آل محمّد صلی الله علیه و آله صلوات بسیار می فرستاد. یا آنچه در امالی خود نگاشته است که مهریه حوّا ده صلوات بوده است و... .

شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: من داخل خانه کعبه شدم و هیچ دعائی به یادم نیامد، مگر صلوات بر پیامبر، اکنون حال من چگونه است؟ حضرت علیه السلام فرمود: «هیچ کس از کعبه بیرون نیامده که عملش از عمل تو بهتر باشد؛ لَمْ یُخْرِجْ اَحَدٌ بِاَفْضَلِ مِمّا خَرَجْتَ».(4)

برخی از ویژگی های پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در کلام امام صادق علیه السلام

حق تعالی، پدر و مادر پیامبر را در کودکی به رحمت خود برد، تا آنکه اطاعت احدی جز خدا بر او لازم نباشد و کسی را به غیر او بر آن حضرت حقّی نباشد.(5)

خداوند 120 مرتبه پیامبر را به آسمان بُرد و در هر مرتبه او را در باب ولایت علی علیه السلام و دیگر ائمه سفارش کرد.(6)

حق تعالی 99 جزء عقل را به محمد صلی الله علیه و آله بخشید و یک جزء را میان دیگر خلق قسمت کرد.(7)

______________________________

1. نساء: 80.

2. احمد قاضی زاهدی، گنجینه نور، ص 81، به نقل از اصول کافی، ج 1، ص 195.

3. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج 2، صص 239 ـ 240.

4. گنجینه نور، ص 495، به نقل از ثواب الأعمال، ص 140؛ بحار الانوار، ج 91، ص 57، حدیث 34.

5. علامه مجلسی، حیاة القلوب، کتاب فروشی اسلامیّه، ص 38.

6. همان، ص 270.

7. همان، ص 119.

 




ادامه مطلب

[ سه شنبه 91/6/21 ] [ 10:9 صبح ] [ هانیه ]

شهادت امام جعفر صادق(ع)تسلیت باد.

[ سه شنبه 91/6/21 ] [ 10:6 صبح ] [ هانیه ]

کلاس اولی باهوش

یه پسر بچه کلاس اولی به معلمش میگه :

 

خانوم معلم من باید برم کلاس سوم

معلمش با تعجب میپرسه برای چی ؟

اونم میگه :

آخه خواهر من کلاس سومه اما من از اون بیشتر میدونم و باهوش ترم.

توی زنگ تفریح معلمه به مدیر مدرسه موضوع رو میگه اونم خوشش میاد میگه بچه رو بیار تو دفتر من چند تا تست ازش بگیریم ببینیم چی میگه ، معلمه زنگ بعد پسره رو میبره تو دفتر بعد خانوم مدیره شروع میکنه به سوال کردن :

خوب پسرم بگو ببینم سه سه تا چند تا میشه اونم میگه:


نه تا

دوباره میپرسه نه هشت تا چند تا میشه اونم میگه :

هفتادو دو تا

همینجوری سوال میکنه و پسره همه رو جواب میده دیگه کف میکنه به معلمش میگه به نظر من این میتونه بره کلاس سوم

خانوم معلم هم میگه بزار حالا چند تا من سوال کنم،
میگه پسرم اون چیه که گاو چهار تا داره اما من دو تا دارم؟
مدیره ابروهاشو بالا میندازه که پسره جواب میده :

پا

دوباره خانوم معلمه میپرسه:
پسرم اون چیه که تو توی شلوارت داری اما من تو شلوارم ندارم
مدیره دهنش از تعجب باز میشه که پسره جواب میده :

جیب

دوباره خانوم معلمه سوال میکنه:
اون چه کاریه که مردها ایستاده انجام میدن اما زن ها نشسته و سگ ها روی سه پا
تا مدیره بیاد حرف بیاره وسط پسره جواب میده :

دست دادن

باز معلمه سوال میکنه :
بگو ببینم اون چیه که وقتی میره تو سفت و قرمزه اما وقتی میاد بیرون شل و چسبناک
مدیره با دهان باز از جاش بلند میشه که بگه این چه سوالیه که پسره میگه:

آدامس بادکنکی

دیگه مدیره طاقت نمیاره میگه :

بسه دیگه این بچه رو بزارید کلاس پنجم من خودم همه سوالهای شمارو غلط جواب دادم!




ادامه مطلب

[ یکشنبه 91/6/19 ] [ 10:50 صبح ] [ هانیه ]

قالب وبلاگ

|

ابزار رتبه گوگل

کد تغییر شکل موس

فال حافظ

ابزار فال حافظ


قالب